قسمت اول
غار پراو بيشتر از هر سوژه كوه نوردي و غار نوردي در ايران مورد توجه قرار گرفته و گزارشات متعددي از آن ارائه شده است به صورتي كه كار براي كسي كه بخواهد مطلب جديدي را در يك گزارش ارائه كند كمي سخت ميشود. به بهانه گزارش غار پراو قصد دارم اشاره كنم به نقش كمتر توجه شده غار نوردي در ايران.
غار در ذهن مردم یعنی عليسرد يا صدر ، كتله خور ، قوري قلعه در حد يك بازديد كننده كه به صورت يك توريست به اين محلها سر بزنند و در بين كوهنوردان يعني رود افشان، گل زرد، يخ مراد در قالب گروهي كوچك يا بزرگ كه در يك برنامه سبك در يك روز تعطيل به قصد ساختن روزي خوش به اين غار سرك بكشند و فارغ از توجه به مشخصات ظاهري و باطني آن از هيجان كاذب فضاي وهم آلود و تاريك غار لذت ببرند.
و اما غار نوردان كه تعداد بسيار كمي دارند هم فاصله چنداني با اين دسته ندارند. غارنوردان از شنيدههاي اين و آن و اطلاعات شكارچيان و چوپانان سراغ دهانهي را در محلي دور افتاده ميگيرند و به آن داخل شده و هرز گاهي از اين رهگذر نامي به فهرست بلند بالای غارهاي ايران اضافه ميكنند و آنهايي كه ماجراجوترند تكه طنابي با خود ميبرند و به چاههايي هم سرك مي كشند ولي در نهايت دست آوردشان معمولاً بيشتر از بقيه نيست و چيزي كه به ندرت ديده ميشود ارائه كروكي و اطلاعات دقيق و كار آمد و چيزي كه هرگز ديده نميشود يك گزارش علمي و فني و تخصصي و ارزشمند است و اين در حالي است كه در جهان ، غارنوردي مورد توجه بسياري از دانشمندان در رشتههاي علمي و تخصصي است. بيشتر گرايشات زمين شناسي و بعضاً زيست شناسي و باستان شناسي توجه ويژهاي به غارها دارند و در گروههاي غارنوردي خارجي كه هرز گاهي از فعاليتشان اطلاعاتي بدست ميآوريم همواره تعدادي از اين دانشمندان حضور دارند. فاصله زياد بين غارنوردي آنها و آنچه ما به عنوان غارنوردي انجام ميدهيم نشان از تلاش هوشيارانه و هدفمندي است كه در طول زمان با ممارست پيگيري كردهاند تا تلاششان اين چنين منسجم و پر بازده است. اين كه ما فكر كنيم، ميتوانيم با يك تصميم از فردا مثل آنها باشيم به نظر من تصوري كودكانه است و ميبايست پلهها را يكييكي و با انسجام در جهت رسيدن به هدفي مشخص طي كنيم. بايد فعاليتهاي موفق و نتيجه بخش گروههاي خارجي را الگو قرار دهيم و با تلفيق روشهاي آنها با امكانات موجود قدمهايي را در راه كم كردن اين فاصله برداريم.
من هم مثل بقيه كوهنوردان كم و بيش به غار ميپرداختم و علاقه زيادي به اين رشته داشتم اما با وجود علاقهاي كه به اين شاخه داشتم برنامههايي كه با خواستههايم انطباق داشته باشد را كمتر پيدا ميكردم و فقط اخباري كه در اين ارتباط جريان داشت را دنبال ميكردم، در سال 79 از طريق دوستم خانم پروانه دنيوي كه به همراه خانم ماندانا بطايي اولين خانمهايي بودند كه به غار پراو پاگذاشتنداز فعاليتهاي باشگاه دماوند و آقاي فريديان مطلع شدم، اجراي برنامههاي جديد سبكهاي غيرمتعارف در گروهبندي براي پیمايش غار، برنامههاي مرحلهبندي شده مرتب، هدفمند، رسم كروكي از بعضي غارها و مسائلي از اين دست نشان از تفكري ميداد كه آقاي فريديان و تيمش دنبال ميكرد و شايد بتوان گفت سطح بالاتري را ميشد در اين برنامه ديد. سال 80 اين گروه موفق به بازديد كامل غار پراو شد و بيشتر از قبل مورد توجه قرار گرفت و همينطور آقاي فريديان متناسب با پتانسيلي كه ايجاد شده بود تلاش بيشتري ميكرد.
چند برنامه آموزشي و چند روز در غار سراب همدان و از اين دست، اين گروه را گسترش ميداد و حضور افرادي كه در اين مجموعه فعاليت ميكردند هم اميد به شكلگيري يك گروه غارنوردي براي فعاليت بهتر را پر رنگ ميكرد. اما حادثه غار پراو در سال 81 كه در طي آن دو تن از دوستانمان امير احمدي و ويكتوريا كياني را از دست داديم تبديل به خط پاياني براي اين حركت بود.
تحليلگران و عيبجويان حادثه به آن نگاه كردند و در آن به كشف جزئياتي پرداختند كه لايههاي كاملا شخصي افراد را در بر ميگرفت ولي هيچ كس به دستاورد اين تلاش سه ساله و تغيیري كه ايجاد كرده بود نپرداخت. شايد براي اين كه هيجان لازم را نداشت و اين در حالي بود كه مچگيري آقاي فريديان و هرچه بيشتر كوبيدن او تبديل به مسابقهاي در بين اطرافيان شده بود.
بعد از يك سال كه كم كم از شوك آن حادثه در آمدم تصميم گرفتم براي حفظ دستاوردهايي كه فكر ميكردم قدمهاي مثبتي بوده است دست به كار شدم و عمل كردن را بهتر و ثمر بخشتر از هر كارديگري يافتم.
در قدم اول با تشكيل يك گروه از دوستان شهرستاني غار پراو را در سال 83 بازديد كرديم و تابو شكل گرفته را شكستيم و بعد از آن با توجهاي كه دوستان نشان دادند دست به كار برنامهاي شديم كه از نظر دستهبندي و ارتباط ارگانيك در بين اين دستهها نزديك به چيزي بود كه در سال 81 به آن رسيده بوديم و با درسهايي كه از تجارب گذشتهمان گرفته بوديم قدمي هم جلوتر گذاشتيم.
پیمايش غار در گروه كاري كوچك و كار آمد بصورتي كه براي برخورداري از حمايت يك گروه بزرگ مانع اتلاف و از دست رفتن كارايي دستهها شويم و در عين حال اين دستهها از حمايت نسبي نيز برخوردار باشند چيزي بود كه در تجربههاي قبلي به آن خيلي نزديك شده بوديم و در برنامهاي كه در اين سال اجراء شد و گزارش آن را ارائه خواهم كرد با نقايص خيلي كمتر به اجرا در آمد و با توفيقي كه در حصول اهداف به دست آمد ديده شد كه اين روشي قابل اجراست و ميتوان از آن در برنامههاي فني و اكتشافي بهره گرفته و كارهاي بهتري را انجام داد.
بدون شك تا رسيدن به وضعيت كاملا مطلوب كه به طور مثال بتوان يك دانشمند را در چنين برنامههايي با ايمني به همراه برد، به صورتي كه اختلال در روند فعاليت ايجاد نشود همچنان فاصله زيادي وجود دارد كه مستلزم تلاش بيشتر و دقت براي رفع معايب و تامين نيازهاي لازم ميباشد. اميدوارم به همت غارنوردان و تلاشگران اين راه اين قدمها نيز برداشته شود. البته كه من و دوستانم نيز بيكار ننشسته و آنچه از دستمان برآيد كوتاهي نخواهيم كرد.
مشخصات فيزيكي غار :
غار پراو واقع شده در جنوب منطقهاي به نام ميدان پراو كه در 300 متري پايين قله شيخ عليخان يا قله پراو قرار دارد.
ارتفاع دهانه غار پراو 3500 متر از سطح درياست و به خاطر اين ارتفاع بالا به اورست غارهاي جهان معروف است.
كوههاي منطقه كرمانشاه داراي يكي از عميقترين لايههاي آهكي كره زمين است و اگر اين منطقه شرايط اقليمياش به صورت كم باران نبود قطعا عميقترين غارهاي جهان در اينجا به وجود ميآمد.
عمق 751 متر ؛ طول 1454 متر و تعداد 26 حلقه چاه دارد و عميقترين چاه ، چاه 16 است ، به عمق 42 متر به علت اين كه آب جاري شده در غار پراو حاصل ذوب شدن يخچالهاي زير زميني غار پراو است و همينطور بخاطر ارتفاع بالاي اين غار برودت آب خيلي زياد است. (بين 3-1 درجه سانتيگراد) و در هيچ كجاي غار دما بالاتر از اين نيست.
بدنه و ديوار سنگي داخل غار بسيار خشن و متخلخل است و اين باعث ميشود كه لباس غارنوردان در حين پيمايش سريعا پاره شود. آب سرد به لباسهاي زير و سطح بدن نفوذ ميكند كه دشواريهاي پيمايش را زيادتر ميكند .
تاريخچه اولين پيمايش :
اولين بار تيم غارنوردي انگلستان به سرپرستي جان ميدلتون به اين منطقه آمد. آنها با مطالعه نقشههاي زمين شناسي شركت نفت انگليس متوجه مي شوند يك لايه آهكي طولاني از عراق تا مناطق غربي ايران (كرمانشاه، كردستان، لرستان) امتداد پيدا ميكند و عكسهاي هوايي كه توسط شركت نفتي انگلستان گرفته شده بود، حفرههاي بزرگي را در اين لايهها نشان ميداد، در آن زمان جان ميدلتون بخاطر مسائل سياسي كه وجود داشت از سفر به عراق صرف نظر ميكند و توجه خودش را معطوف به ايران ميكند.
سال اول (1971 ) تيم وارد ايران ميشود و جست و جوي خودش را در منطقه كرمانشاه آغاز ميكند. غارهاي كوچك بسياري را پيدا ميكنند كه نهايتاً 300-200 متر بيشتر طول نداشتند تا اين كه دهانه غار پراو را پيدا ميكنند و با امكاناتي كه داشتند تا چاه 24 نفوذ ميكنند. جان ميدلتون وقتي به بالاي چاه عميق 24 ميرسد با خودش فكر ميكند كه هنوز در ابتداي راه است و حدس ميزند اين غار عمقي بالغ بر 1800 متر داشته باشد بنابراين كار را در همانجا متوقف كرده و به انگلستان بر ميگردد سال بعد تيم مجهزتري به سرپرستي ديويد جادتسون عازم و چاه 24 را فرود رفتند و بعد از گذشتن از چاه 26 به بنبست رسيدند ولي تيم با انگيزهاي كه آمده بود به اين سادگي از كار دست نكشيد و در خيلي از جاهاي غار اقدام به صعود و كاوش پيشرفتهتري نمود كه بعضاً آثاري از فعاليتشان در غار باقي مانده است، اما در نهايت پذيرفتند كه حوضچه انتهاي غار پايان كار است.
تيم لهستاني :
در همان سالها تيمي لهستاني در ايران فعاليت ميكردند و به تبع از اخبار فعاليتهاي كوهنوردي ايران مطلع بودند. آنها هم در سال 49 در غار تلاش ناموفقي را داشتند و بعد از شكستي كه خوردند در سال بعد با تيم مجهزتري اقدام به پيمايش غار كردند كه موفق به بازديد كامل غار شدند. آنها پلاك يادگاري انگليسيها را از غار خارج كردند كاري كه تيم كانون كوهنوردان كرمانشاه 20 سال بعد با پلاك خودشان كردند.
سال 1368 تيم كانون كوهنوردان كرمانشاه در چاه 18 مجبور به بازگشت شدند بخاطر اين كه بيرون برف ميآمد و آب غار زياد شده بود.
1370 با تيمي كه بيشتر از 40 نفر عضو داشت و از حمايت همه جانبهاي برخودار بودند (سپاه، راديو، استانداري) و با برخورداري از استعدادهاي نظامي كه در كرمانشاه بعد از جنگ دپو شده بود از جمله پرواز هليكوپتر با 6 سورتي پرواز و تلفن بيسيم نظامي اقدام به فعاليت در غار كردند و بالاخره بعد از 7 روز برنامه در اين پیمايش 3 نفر به انتهاي غار رسيدند. (حشمت حيدريان، منوچهر دهشت، بهمن مشتكوب).
تيم آرش :
2 سال بعد يك گروه دو نفره طولانيترين برنامه غارنوردي ايران را اجرا كردند و طي 12 روز بصورت سبكبار موفق به پيمايش غار شدند. ( بر خلاف اسمش سنگينترين بار را حمل كردند بصورت نسبي) در اين برنامه محمد نوري و زنده ياد قدير يزداني 200 كيلوگرم بار در 18 كيسه بار و 2 كوله پشتي را حمل ميكردند.
گروههاي ديگري هم وارد غار شدند و برنامه هاي خوبي را در غار اجرا كردند از جمله سه كل، آزادگان مشهد، بهستون و دماوند.
حوادث :
حوادث عبارت اند از : چنگيز شيخ لي _ غلامرضا عميقي در ديواره بيستون .
3 كشته : سعيد امیني : سال 1374 – ويكتوريا كياني راد و امير احمدي : سال 1381
ابتداي صفحهقسمت دوم
اجراي سالگرد مناسب براي دوستانمان و اعلام آمادگي غارنوردان و كوهنوردان زبده و با تجربه دليل اين شد تا طرح رها شده پيمايش پراو را محكي دوباره بزنيم. پيمايش غار در گروههاي كوچك بصورت آزاد و برخورداري از حمايت يك گروه بزرگ شايد بهترين عنوان براي نامگذاري اين طرح باشد. در اين طرح گروه بزرگ به دستههاي كوچك با فاصله كمي از هم به صورت همزمان در غار هستند و در زمانهايي باهم برخورد ميكنند رعايت دقيق زمانبندي و توجه به زمانهاي برخورد با ديگر دستهها نكته اصلي اين طرح است.
از مدتها پيش بروي چگونگي اجراي برنامه هماهنگيهاي لازم انجام شده بود و همه با يك طرح موافقت كردند . بنابراين به دنبال تداركات برنامه رفتيم غذا، لباس، تجهيزات و داروها را آماده كرديم و در تاريخ 22/7/84 ساعت 10 شب در ترمينال غرب وعده ديدار گذاشتيم و در ساعت 30/10 تهران را به مقصد كرمانشاه ترك گفتيم. در همدان آقاي احسان جباري به تيم ما ملحق شد در ساعت 5 صبح در 10 كيلومتري كرمانشاه به ده چالابه رسيديم. علي هكي، مصطفي عباسي، مهدي عابدي در ده منتظر ما بودند.
ساعت 30/9 بعد از تقسيم بارها شامل تجهيزات و آذوقه از پادگان نظامي متروكه كه قبلا محل استقرار نظاميان عراق در دوران جنگ بود حركت كرديم، اين مسير تا چشمه دوزري نسبت به مسير ده چالابه تا چشمه دوزري راهي است كوتاهتر ولي پرشيبتر ساعت 30/11 به چشمه دوزري رسيديم تا ساعت 30/1 به استراحت و خوردن نهار مشغول شديم.
فاصله بين چشمه دوزري تا پناهگاه پراو را 3 ساعته طي كرديم البته در محل جان پناه يك روزه كه كوهنوردان كرمانشاهي آنرا مهيا كردند استراحتي كوتاه داشتيم. در پناهگاه هر كسي به كاري مشغول شد عدهاي از غار آب مصرفيمان را آوردند. عدهاي مسئول آماده كردن غذا شدند و بعضيها هم به روفت و روب پناهگاه مشغول شدند.
روز 24/7/84 روز استراحت بود. من تصميم گرفتم بسته تنقلات داخل غار را براي همه دستهها بستهبندي كنم. اعضا گروه از شهرها و گروهاي مختلف كوهنوردي، روشهاي مختلف صعود ميموني را به نمايش گذاشته و با هم مقايسه كردند و مشغول آماده نمودن تجهيزات شخصي و دوربينها و ديگر ملزومات بودند.
شب هنگام همه عجله براي خوابيدن داشتند تا براي 30 ساعت تلاش انرژي كافي داشته باشند.
25/7/84 .
گروه اول : علي هكي، مهدي عابدي ساعت 30/2 صبح بيدار شدند و 4 صبح از پناهگاه خارج شدند.
گروه دوم : سهند عقدايي، حسين ابولحسني، احسان جباري ساعت 30/4 بيدارشدند و 6 از پناهگاه خارج شدند.
گروه سوم : ليلا اسفندياري، منيره رفيعي، علي اصلاني، يوسف سورنينيا ،مصطفي عباسي ساعت 10 به اتفاق گروه چهارم كاظم فريديان، احمد رفيعي، ابراهيم صالحي از پناهگاه خارج شديم و به سمت غار حركت كرديم.
- برنامه گروه اول : پيمايش تا انتهاي غار و وظيفه دوم پشتيباني گروه دوم .
- برنامه گروه دوم : پيمايش تا انتهاي غار پشتيباني گروه اول و گروه سوم .
- برنامه گروه سوم : پشتيباني گروه اول و دوم و اجراي مراسم ساگرد ويكتوريا و امير در چاه 18 و حمل بارها و بارگذاري تداركات غذايي در طول غار براي همه دوستان.
بدين ترتيب هر چهار گروه داخل غار بوديم، هيچ گروهي تنها نبود و هر كدام برنامه خودش را اجرا ميكرد بدون اين كه تداخلي با يكديگر داشته باشند.
گروه سوم و چهارم به صورت هم زمان ساعت 10 صبح از پناهگاه عازم غار شديم. چند متري بعد از ورود به غار تالاري وجود دارد، در يكي از دالانهاي فرعي و كوتاه اين تالار وسايلمان را پنهان كرديم، از تخته سنگهاي بزرگي كه به تعداد زياد وجود دارد گذشتيم و از حوضچهاي دست ساز كه به همت زنده ياد هادي رجاييفريد ساخته شده بود بطريهايمان را پر آب كرديم و به راهمان ادامه داديم. افرادي كه براي بار اول اين غار را بازديد ميكردند از آن همه زيبايي و ابهت به وجد آمده بودند، براي من هم جذابيتهاي تازه و ويژهاي داشت. اولين عارضه مهم تنگ گلخيزه است، پلاستيكهاي بزرگي را كه معمولا آنجا وجود دارد را در كف اين سوراخ انداختيم تا عبوري تميزتر داشته باشيم. با وجود كفي گلي و خيس ترجيح ميدهيم چند ساعتي خيس نشويم.
آقاي محمد نوري در باره اين عارضه نظر جالبي دارد (كسي كه از اين سوراخ عبور كند ابعاد لازم براي ادامه مسير را دارد و همين طور نشان ميدهد كه اکراهي در خيس شدن و گلي شدن ندارد. چيزي كه در ادامه بايد بارها و بارها تجربه كرد .
دومين عارضه مهم سوراخ S است كه به S لعنتي معروف است ، نمي دانم چرا S لعنتي براي من كه شوخي با مزهاي بود .
اولين چاه غار آبشار زرين نام دارد ارتفاع آن 6 متر و كارگاه آن طبيعي و از يك سنگ گرفته شده است.
دومين چاه 7 متر ارتفاع دارد ، كارگاه آن طبيعي است و از يك يك سنگ بزرگ گرفته شده است.
سومين چاه و اولين چاه بلند غار به طول 37 متر اروئيكا نام دارد نام سمفوني سوم بتهون و به معني قهرمان است. شايد آهنگي كه بر اثر ريزش آب در چاه ايجاد ميشود دليل نام گذاري اروئيكا باشد.
عوارض طبيعي متعددي براي بر پايي كارگاه اصلي اين چاه وجود دارد از جمله ستون دو قلوي بزرگي در انتهاي تالار ولي به دليل عبور طناب از لبه كلاهك و همين طور آب جاري در اين چاه چند رول براي هدايت طناب در بالاي اين چاه قرار دارد كه ميشود كارگاه اصلي را هم با استفاده از آنها بر پا نمود. فضائي كه اين ستونهاي غول پيكر و چاه سوم در آن قرار دارد تالار كورش كبير است. شايد ابهت، بزرگي، زيبايي و وقار كه در اين تالار است كاشفان را وا داشته تا نام كورش كبير شاهنشاه ايران را بر آن بگذارند.
هيجان فرود از اولين چاه بلند غار حسي است كه بايد در اين غار تجربه كرد.
كم كم بين گروه سوم و چهارم فاصله ميافتد چون گروه چهار جهت فرود تا تالار حال مسجد وارد غار شده و با آرامش بيشتري كار ميكردند. بنابراين در بالاي چاه سوم تصميم گرفتيم از گروه چهارم جدا شويم و به راهمان براي رسيدن به چاه 18 با سرعت بيشتري ادامه دهيم.
در فاصله بين چاه سوم و چهارم دهليزي است پر پيچ و خم و سخت گذر بنام سوراخ كليد؛ حدود سه متر بالا تر درست از بالاي سوراخ كليد نيز راهي براي عبور وجود دارد كه هر كدام جاذبه و مشكلات خاص خودش را دارد.
طول 6 متري چاه چهارم با كارگاه 2 روله آن را فرود رفتيم و بعد از آن به خرچنگرو ها رسيديم. در فاصله چاه چهارم و پنجم دالاني است تنگ و باريك بنام خرچنگرو، كه حركت از پهلو را مي طلبد خرچنگرو ها مشكلترين عارضه غار براي حمل بار است.
چاه پنجم 15 متر ارتفاع دارد و كارگاه آن با رول بر پا شده و به آساني قابل دسترسي است. در زير چاه 5 تالار حال مسجد با تمام شكوه و عظمتش خود نمايي مي كند،سكويي با ابعاد 2 در 3 اولين اطراقگاه غار است و در انتهاي تالار حال مسجد قرار گرفته.
مسير تا چاه 6 از كوچه دلگشا ميگذرد كه با انبوه زيباييهايش خود نمايي ميكند. ارتفاع چاه ششم 21 متر است و كارگاه آن منقاري بزرگ است كه با يك رول حمايت شده. فاصله چاه 6 و 7 عارضه قابل توجهاي وجود ندارد و به سرعت رد ميشويم. چاه 7 با ارتفاع 6 متر و كارگاه دو روله آن را فرود ميرويم، در فاصله بين چاه 8-7 تنها دو حوضچه قرار دارد. دومين چاه بلند غار ، چاه 8 با ارتفاع 39 متر و كارگاه آن رول كوبي شده است در پايين اين چاه مكان مناسبي براي بار گذاري وجود دارد، استراحتي ميكنيم و بستههاي هر كدام از گروهها را با ذكر نام گروه جا ميگذاريم و به حركتمان ادامه ميدهيم.
چاه نهم بدون فاصله و عارضه مهم در زير چاه هشتم قرار دارد ارتفاع چاه نهم 5 متر است . فاصله بين 9-10 پلهها و حوضچههاي زيادي وجود دارد كه پشت سر هم قرار گرفته.
سومين چاه بلند با ارتفاع 30 متر و كارگاه رول كوبي شده چاه دهم مي باشد و دومين مكان مناسب با ابعاد 5 در 5 متر به عنوان كمپ موقت در زير همين چاه قرار گرفته.
چاه 11 با ارتفاع 6 متر و با فاصلهاي بدون چاهك و يا حوضچه در زير چاه 10 قرار گرفته. بعد از فرود از چاه 11 زودتر از زمان تعيين شده با افراد گروه يك برخورد كرديم اوضاع و احوال خوبي داشتند و فقط اندكي گلي، خيس و لباسهايشان پاره شده بود. ديدارمان 10 دقيقه طول كشيد طبق برنامه علي اصلاني با وجود توانايي و شايستگياش براي ادامه مسير از گروه 3 جدا شده و به همراه گروه يك به سمت دهانه بر ميگردد.
از زمان ورودمان به غار و تا پايان برنامه يوسف سورنينيا مشغول فيلمبرداري بود و با وسواس اين كار را انجام ميداد، افراد تيم هم در هر كجا لازم بود به يوسف كمك ميكردند. فيلمبرداري در داخل غار پراو با توجه به سختي و وجود آب، بسيار سخت و طاقت فرساست ولي يوسف با عشق و مهارت كارش را انجام ميداد.
در فاصله بين چاه 11-12 اولين تراورس اين غار قرار دارد . مسيري است كه بايد حوصله بيشتري براي عبور از آن به خرج داد و با احتياط گيرهها را گرفت و پاها را جابجا كرد و بايد در رفت مسير را به خاطر سپرد تا در برگشت به راحتي راه را پيدا كنيم.
در انتهاي اين تراورس اطاق خرهمال قرار دارد. كف اتاق خرهمال پوشيده از گل نرم و لجن است.
چاه دوازدهم با 13 متر ارتفاع در ادامه مسير قرار دارد.
چاه سيزدهم 11 متر طول دارد و كارگاه آن با ميخ ايجاد شده است و فاصله زيادي با چاه دوازدهم ندارد. عبور از دهانه تنگ چاه سيزدهم مهمترين تفاوت اين چاه با بقيه چاههاي غار است.
چاه چهاردهم 7 متر ارتفاع دارد و كارگاه آن هم با میخ بر پا شده و در ضمن اولين چاهك بلند در فاصله چاهاي 13 و 14 قرار دارد و دست به سنگ و بدون نياز به طناب يا حمايت ميشود پايين رفت.
براي رسيدن به چاه پانزده به ارتفاع 9 متر دو راه داريم يا مسير آب را ادامه ميدهيم و به زير چاه 15 و ابتداي تراورس آروارههاي جهنمي ميرسيم و يا بعد از چاه 14 كمي صعود ميكنيم و به كارگاهي ميرسيم كه انتهاي طناب در آن ثابت شده است. يومارها را به طناب مياندازيم و صعود ميكنيم . مسير به شدت ليز و لغزنده است و احتياط زيادي ميطلبد. تا رسيدن به كمپ 15 يك كارگاه درگیري هم هست و بعد از رسيدن به اين كارگاه بايد خود حمايتي زد و یومار را به ادامه طناب انداخت و به مسیر ادامه داد تا به كمپ 15 برسيم . در اين برنامه گروه اول طناب اين تراورس را عوض كرد.
زماني كمپ 15 استراحتگاه خوبي بود موقعيتي كه اين كمپ دارد يعني دور از آب و خشكي نسبي آن مكان منحصر به فردي را براي استراحت كردن ايجاد كرده بود ولي متاسفانه در حال حاضر تلي از آشغالهاي موجود در اين كمپ مجال و تمايل استراحت را گرفته تنها كاري كه در اين نقطه از غار انجام داديم بار گذاري بود و بعد براي فرود آماده شديم، چاه 6 متري 15 را فرود رفتيم و به تراورس آروارههاي جهنمي رسيديم سومين تراورس غار با داشتن قنديلهاي زيبا و خوش دست بسيار ديدني و زيباست هرچند در بار اول پيمايشم نظر ديگري داشتم در آن پيمايش برايم مكان عجيبي بود مثل فيلمهاي ترسناك؛ خب ترسناكي غار هم براي خودش هيجاني دارد!
براي اين كه در مسير پيمايش باشيم ميبايست به صورت تراورس و صعود تا زير سقف ادامه داد و درست در زير سقف از دو تراورس پياپي عبور كرده و سپس تراورس و فرود را شروع كنيم. در انتهاي تراورس به ديواره بيستون ميرسيم و با طنابي كه در آنجاست فرود ميرويم البته راه ديگري هم هست به اين ترتيب كه بعد از پايين رفتن از چند پله داخل شكاف ميتوان به عقب برگشت و از انتهاي شكاف به پايين رفت بدون اينكه به طناب احتياجي باشد.
ابتداي صفحهقسمت سوم
براي رسيدن به چاه 16 چند چاه و چاهك را بايد دست به سنگ پايين برويم. كارگاه اين چاه طبيعي و ارتفاع آن 42 متر است و بزرگترين چاه اين غار مي باشد. كاشفان انگليسي اين غار نام اين چاه بلند را شاهنشاه (بزرگ بزرگان) ناميدهاند و آقاي محمد نوري نام مادر چاه را بر آن نهاده است. (مادر چاه بزرگترين چاه در سري چاههاي قنات است) حفرهاي بر روي بدنه اين چاه وجود دارد كه پديده جالبي است. در آن سوي حفره، چاه 18 قرار دارد ، ولي مسير پيمايش غار طوري است كه چاه 17 را هم در خود دارد، فرود و صعود اين چاه من را به بي نهايت ميببرد، انگار تمامي ندارد.
بدون فاصلهاي فرود كوتاه بر روي چاه 7 متري 17 بعد از آن فرود بلند لذت بخش است.
و اما در كنار اين لذت غمي نهفته در چاه 18 چاه (ويكتوريا) است كه به پيمايش غار در سال 81 و فوت دوستان خوبمان ويكتوريا و امير بر ميگردد. دلم به شدت ميگيرد وقتي بروي طناب چاه 18 قرار ميگيرم و فرود را شروع ميكنم، ذهنم درگير ميشود انگار حادثه سال 81 در ديوارها و فضاي آن محيط ضبط شده و وقتي پايين ميروم تمام آن لحظات و ماجرا از جلو چشمم رژه ميروند بغضم ميگيرد و وقتي به پايين ميرسم در سكوت مطلق فرو ميروم تمام شد اتفاق افتاد و 3 سال گذشته و الان در كنار آرامگاهشان هستم. جلوي احساساتم را نميتوانم بگيرم و به يادشان ميگريم، شمعهايي را كه آورده بودم را در كنار آرامگاهشان روشن ميكنم نيم ساعتي سكوت در فضا حاكم بود تا خلاصه يوسف سكوت را ميشكند و شروع به فيلمبرداري ميكند.
حفره 18 كه در حال حاضر نام آرامگاه امير را به خود گرفته تا قبل از حادثه سال 81 حفره گل نام داشت. اين حفره وسعتي به اندازه 2در 3 داشت و بعد از بارگاه چاه 5 و اطراقگاه 15 يك كمپ موقتي بود. و الان آرامگاه امير و ويكتوريا _ پاييز غم انگيز 81_ در اين برنامه چاه 18 آخرين فرود و آخرين مكان براي اعضاء گروه سوم بود، قرارمان انتظار در چاه 18 براي رسيدن گروه دوم بود. حدودا 2 ساعت آنجا بوديم در سكوت آن محيط صداي افتادن چيزي در آب را شنيدم ، به لب چاه رفتم صدا برايم آشنا بود. صدايي كه از افتادن كوله در آب ايجاد ميشد. يواش يواش صداي گنگي را شنيدم مطمئن شدم گروه دوم هستند.
در لبه چاه ايستاده بودم كه نور چراغ پيشاني احسان را ديدم در آن لحظه از نور و گرماي خورشيد برايم گرمتر، عزيزتر و نورانيتر بود. بهش تبريك گفتم ، چقدر احساس لذت بخشي بود. خلاصه حسين و سهند هم آمدند، لباسهاي گلي و پاره شان و صورت خسته و گل اندود باعث خنده ما شده بود. نيم ساعت ديگر به اتفاق گروه دوم در چاه 18 مانديم و خلاصه آماده باش دادم، اعضاء گروه دوم صعودشان را شروع كردند و بعد هم ما يعني گروه سوم.
ابتداي صفحهقسمت چهارم
توضيحاتي درباره ادامه مسير از چاه 18 تا 26 ميدهم. به نظر من سختترين قسمت غار از چاه 18 به پايين است. از چاه 16 متري 19 تا چاه 24 مسير 39 پله را داريم. 39 پله نام رمان ترسناكي است نوشته جان بوكان و فيلمي به كارگرداني آلفرد هيچكاك بر اساس اين رمان.
39 پله داراي چاهكهاي بين 5/0 تا 4 متري است كه پشت سر هم قرار گرفته . گذر از اين مسير كمي مشكي است .
چاه 19 با 16 متر ارتفاع و چاه 21 با 6 متر ارتفاع و چاه 23 با 15 متر ارتفاع و چاه 24 با 5 متر ارتفاع در مسير 39 پله قرار گرفتهاند. فرودي بي دغدغه از بيشتر از 150 چاهك نظر خوشبينانهاي است براي صعود آن مخصوصاً وقتي به لبه چاهها دست مياندازي تا گيرهاي بگيري و خودت را بالا بكشي و در نهايت بيانصافي دوشي از آب سرد ميگيري.
چاه 24 با 35 متر ارتفاع چهارمين چاه بلند اين غار و 1و 2 و3 حرامزاده كه در زير همين چاه قرار دارد خوان هفتم آن است.
دالاني است باريك و تنگ با استلاكميتها و استالاكتيتهاي سوزني شكل و حوضچه پر از آب و پيدرپي و سخت گذر و نتيجه عبور از چنين دالاني پاره شدن لباسها و پاها ميباشد.
چاه 25 اين غار يك عارضه استثنايي است كه در واقع چاه نيست بلكه يك ديوار است به ارتفاع 6 متر و صعود از آن با يك يومار انجام پذير است، بعد از صعود آخرين نفر طناب را جمع كرده و به طرف ديگر ديواره مياندازيم تا فرود از ديوار را انجام دهيم.
پديده چشم نوازي از استلاكميتها و استالاكتيتها كه در بالاي اين ديوار وجود دارد نام سقاخانه بر خود دارد و حقيقتاً آرامش دهنده و زيباست . نامهاي زيباي اين غار نتيجه آشنايي كاشفان انگليسي با فرهنگ ايران و ظرافت طبع آقاي محمد نوري است. فاصله چاه 25 تا 26 مسيري 150 متري با چند چاهك كوتاه است.
و اما چاه 26 با 7 متر ارتفاعش ضربان قلب را بالا مي برد،« به آخر راه رسيديم»، بايد ببينيد در چاه 26 چه خبر است. فرود از اين چاه ما را به سمت خيابان فردوسي راهنمايي ميكند، ديوارههاي دوطرف و كف پوش شن و ماسهدارش آدم را به ياد كوچه باغهاي روستائي مياندازد. در انتها خيابان فردوسي به بن بست ميخورد، پس آن همه پلاكهايي كه تعريفشان شده كجاست؟ در سمت چپ اين بن بست سوراخي وجود دارد كه براي ديدن حوضچه چاه 26 بايد در آن خزيد، سينهخيز از اين سوراخ رد ميشويم و الان به انتهاي غار با آن همه يادگاري رسيديم.
خوب برمي گرديم به گزارش سال 84 و كمپ 15، وقتي به كمپ 15 رسيديم حسين هنوز نرفته بود، منطقي بود بچهها با آن همه خستگي بايد از تراورس اسلايد رد ميشدند كه فرودي به مراتب دشوارتر از صعود دارد و از همه بدتر گير كردن مرتب يومار و حركت نكردنش بخاطر گلي شدنش، كارابينهاي پيچ دار هم دست كمي از يومارها نداشتند.
بهر حال بعد از حدود 5/2 ساعت از زمان حركتمان همه در پايين چاه 14 بوديم چاهها را يكي بعد از ديگري صعود ميكرديم. در چاه 8 تركيب گروه عوض شد منيره رفيعي و يوسف سورينيا زودتر از همه بالا رفتند و بعد حسين و سهند و آخرين نفرات من بودم، مصطفي عباسي و احسان جباري. در بالاي چاه سوم كارگاه و طناب را جمع كرديم و به سرعت صعودمان افزوديم، چاه 1 و 2 و راهپيمايي و رد شدن از آن سنگهاي بزرگ و سوراخ S و تنگ گلخيز و بالاخره بعد از 26 ساعت فعاليت در تاريكي، آب و سرما به روشنايي و گرما رسيديم.
كاظم فريديان در بيرون غار منتظر ما نشسته بود تا از آن قيافههاي گلي و لباسهاي پاره فيلم و عكس بگيرد. بعد از مراسم فيلمبرداري راهي پناهگاه شديم، با چاي گرم دوستانمان مورد استقبال قرار گرفتيم بعد از كمي استراحت با مسئول فني باشگاه آقاي كاوه كاشفي تماس گرفتم و گزارش مختصري دادم. ساعت 2 بعدازظهر بعد از خوردن ناهار پناهگاه را ترك كرديم. بين راه بچه ها از شيرين كاريهايشان حرف ميزدند و كلي خوشحال بوديم و از ترك كردن دوستانمان غمگين.
سر جاده چالابه از هم جدا شديم، عده اي در كرمانشاه ماندند و عده اي به اراك برگشتند و ما ( حسين ابوالحسني، كاظم فريديان، سهند عقدايي، احمد رفيعي و ابراهيم صالحي و من ) به تهران برگشتيم، 5 صبح در اتوبوس که به تهران رسیده بود از خواب بيدار ميشوم، ميكروسكوپ و... در بيمارستان منتظر دستهاي خسته و ناخنهاي گل اندود من هستند و من بيشتر از اين منتظرشان نميگذارم.
ابتداي صفحهنمودار عمق_زمانابتداي صفحهضميمه
سابقه نفرات شركت كننده در برنامه:
1) حسين ابوالحسني : 25 ساله، از باشگاه دماوند
بازديد از غار پراو تا چاه 18 در حادثه سال 81 . پيمايش خط الراس جوپار، الوند قزل ارسلان، آپا كه در زمستان. صعود اكثر قلل البرز مركزي بصورت خط الراس و تك قله در چهار فصل و بارها صعود دماوند(37 بار) در فصول مختلف ، صعود ديواره علم كوه از چند مسير و صعود ديواره بيستون، يافته، صفه و پليسراه در اصفهان و ....
2) سهند عقدائي : از باشگاه دماوند
صعود ديواره دميركازيك در تركيه. ديواره اخلمد، ديواره بيستون، صعود خط الراس دماوند - علم كوه، صعود بيشتر يخچالها در ايران از جمله دره يخار، سيوله ، كسري، صعود قلل البرز مركزي بصورت خط الراس و تك قله و بارها صعود دماوند.
3) ابراهيم صالحي : از باشگاه دماوند
صعود اكثرقلل البرز مركزي و ...
4) احمد رفيعي : از باشگاه دماوند (56 ساله )
صعود اكثر قلل البرز مركزي ، سبلان ، سهند ، قلل كرمان ، تفتان و فرود از آبشار هاي مختلف از جمله كمجل، اندرسم ، تركت و پيمايش چندين غار.
5) كاظم فريديان : از باشگاه دماوند
دوبار پيمايش غار پراو؛ چندين بار پيمايش تا چاه 18 در حادثه سال 81، صعود دماوند از 16 مسير مختلف، صعود 7 مسير در ديوار علم كوه، ديواره يافته، اخلمد، بيستون، صعود چندين مسير در ديواره لجور، صعود دره يخار، يخچالهاي كسري، سبلان، پيمايش 37 غار در شهرهاي مختلف، صعود زمستاني قله شاخك، صعود قله برود پيك، كمر بند 4 هزار متري دماوند .
6) علي هكي : 33 ساله كوهنورد از اراك
پيمايش غار پراو در سال 83، صعود خط الراس اشتران كوه در زمستان، پيمايش چندين غار صعود، تمام مسيرهاي ديواره لجور، چندين مسير در ديواره علم كوه، چند مسير در ديواره بيستون، صعود قله دماوند از چند مسير در فصول مختلف، صعود قله تفتان در سيستان و بلوچستان.
7) احسان جباري : 25 ساله از همدان .
صعود قله خان تانگري ، صعود چند مسير در ديوار علم كوه . تلاش براي صعود ديواره علم كوه در زمستان، صعود چندين مسير در ديواره بيستون، چند مسير در ديواره لجور، چند مسير در ديوار اخلمد، صعود دره يخار، صعود قلل همدان، صعود خط الراس الوند به قزل ارسلان در زمستان چندين بار.
8) منيره رفيعي : 30 ساله از گروه آزاد
صعود دماوند از چند مسير در فصول مختلف، صعود ديواره بيستون، فرود از آبشارهاي مختلف، شركت در اردو هاي تيمي براي صعود قله اورست، صعود اكثر قلل البرز مركزي،
9) لیلا اسفندیاری : از باشگاه دماوند 35 ساله :
دو بار پیمایش غار پراو تا انتها و یک بار تا چاه 18، صعود دیواره علم کوه مسیر فرانسوی ها، هاریرست و مسیر 52 قیف که برای اولین بار توسط دو خانم انجام شد، پیمایش بیش از 20 غار در ایران، صعود دیواره لجور مسیر صادق تنوره و کامران، صعود دیواره یافته از مسیر سایه و دژ، صعود دیواره بیستون از مسیر هاریرست، کام اژدها و ...، صعود دیواره اخلمد دو مسیر، صعود دیواره پلیس راه و صفه در اصفهان از چند مسیر، صعود چند خط الرأس در البرز مرکزی در زمستان و تابستان، صعود قله دماوند 12 بار در فصول مختلف، فرود از درههای اندرسم، ترکت، کمجل، رغز.
مواد غذاي و تنقلات 1- برنج
2- سوپ جو
3- پنير
4- كنسرو بادمجان
5- كنسرو قارچ
6- سن ايچ
7- پياز
8- نان
9- تن ماهي
10- شكلات
11- كنسرو قرمه سبزي
12- كنسرو فسنجان
13- انجير خشك
14- ميوه خشك
15- مايع ماكاروني
16- روغن مايع
17- كيسه فريزر
18- سوسيس
19- سبزيجات مخلوت
20- ليمو
21- شكر
22- يك بسته قند
23- پسته . بادام فندق گردو قيسي.كشمش. بادام هندي. توت . پسته شامي. سويا ترش.
24- چاي گلستان
25- خرما . عسل . شكلات صبحانه.بيسكويت .
26- ماكاروني
27- نسكافه
28- سوپ جو
29- سوپ گوجه .
وسايل فني 1- يومار يك جفت همراه با تسمه و پا ركاب
2- طناب كارابين HMS
3- هشت فرود
4- كارابين گلابي
5- كارابين ساده 2 عدد
6- كارابين D پيچ 4 عدد
7- تسمه 60 سانتي
8- 2 عدد چراغ قوه
9- باطري
10- كلاه كاسكت .