یکمین تلاش ایرانی برای صعود کی2


صعود یال غربی دماوند در زمستان سال شصت و دو نقطه عطفی در کوهنوردی داود خادم اصل به شمار می آید



در آن برنامه که تعدادی از اعضا گروه با ضایعاتی در حد قطعی انگشتان مواجه شدند داود قله را صعود کرد.
بعد از مشکلاتی که مابین اعضا گروه وآقای ابراهیم شیخی پیش آمد با عده ای از دوستان اقدام به تاسیس یک گروه کوچک اما پرکار کوهنوردی به نام گروه کاوه نمودند .
گروه کاوه قبل از انقلاب پنجاه و هفت نام گروهی بود که با فعالیتهای سیاسی اش شناخته می شد و برای جلو گیری از اشتباه بر اثر تشابه اسمی پيشوند آزاد را به نام کاوه افزودند و نام آن به گروه آزاد کاوه تبدیل شد .
توجه اعضا این گروه به صعودهای زمستانی باعث شد خادم در همراهی با آن گروه اکثر قلل ایران را در زمستان صعود کند . میله های راهنما بین جانپناه سنگ سیاه تا قله توچال یادگاری از فعالیتهای گروه آزاد کاوه است که با هزینه شخصی و به همت اعضا آن درمسیر اصلی قله نصب شده است .
هر چند در سالهای اخیر از فعالیتهای کوهنوردی این گروه خبری نیست و دید و بازدیدهای مناسبتی بین اعضا قدیمی تنها فعالیت آنها است ولی هیچوقت بصورت رسمی انحلال این گروه اعلام نشده است همانگونه که تشکیل آن نیز در هیچ کجا بصورت رسمی اعلام نشده بود .
خادم در سال شصت و هفت در صعود سراسری علم کوه در تیم فدراسیون شرکت کرد و موفق به صعود گرده آلمانها شد و با ارتباط ایجاد شده موجبات آشنایی آقای اقبال افلاکی ( دبیر فعلی کمیته هیمالیا نوردی فدراسیون کوهنوردی ) با آقای محسن نوری از مسئولین وقت فدراسیون را فراهم کرد .
در سالهای بعد برای کار به ژاپن سفر کرد .
سال هفتاد و هفت از ژاپن مستقیمن به کاتماندو آمده و به تیم ملی کوهنوردی که به سرپرستی آقای صادق آقاجانی و به قصد صعود اورست در آنجا بود ملحق شد . درآن سال تا گردنه جنوبی به ارتفاع هشت هزار متر صعود کرد.
در سالهای بعد قله های لوتسه , شیشاپانگاما , چوایو و ماکالو را صعود کرد و در برنامه صعود گاشربروم یک به سرپرستی آقای اقبال افلاکی نیز در تیم نهایی برای صعود به قله هم طناب آقای حسن نجاریان بود که در ارتفاع نزدیک هفت هزارو نهصد متری کرده یکم دچار بهمن شده و صعود تعطیل شد .
برنامه بعدی تیم فدراسیون , صعود قله موزتاق آتا در سال هشتاد و سه بود. خادم همچون صعود هاي قبل برای عضویت و حضور در آن مشکلی نداشت ولی ترجیح داد در صعودي مستقل، به K2 برود .
سال قبل در هنگام صعود گاشربروم یک با شرکت توریستی اشرف امان مذاکرات اولیه را انجام داده بود و از ایران با کمک آقای عبدالله اشتری ادامه مکاتبات را پیگیری نمود.
به یک گروه اسپانیایی که مجوز صعود K2 و برودپیک را داشت ملحق شد .بدون هیچ کمکی از مراجع رسمی راهی برنامه شد و تا بارگاه چهارم(8000m ) یال آبروزی صعود کرد .





جهان کوهنوردی در سال دوهزارو چهار که مصادف با پنجاهمین سال صعود K2 بود توجه ای ویژه به اخبار K2 داشت و سایتهای متعددی اخبار مربوط به K2 را پوشش می دادند دوازده مرداد هشتادوسه مصادف با دو آگوست دو هزارو چهار خوانندگان ایرانی که برای خواندن خبر صعود یکمین ایرانی به قله K2 سراغ سایت * رفتند از مطلبی که در صفحه مونیتورشان می خواندند شوکه شدند و برای چند روز ملتهب از بی خبری و نگرانی لحظه به لحظه پی گیر اخبار بودند.

در بیست و هشت جولای الکساندر راهنمای کوهستان درقزاقستان نزدیک قله جایی بالاتر از دهلیز یخی زیر قله و بر روی تراورس یخی از رسیدن یک جبهه هوای نا مناسب با خبر شد ولی به آن اهمیتی نداد و به صعودش ادامه داد این در حالی بود که سرگی سوکولوف روس و داود خادم اصل از ایران در بارگاه چهار در انتظار او بودند و این انتظار را تا چهار روز ادامه دادند. آنها بیتوجه به هشدارهای هواشناسی تا یک آگوست منتظر الکساندر ماندند . ساعت دو بعدازظهر روز یکم آگوست از رادیوی بارگاه اصلی به سختی صدایی شنیده شد که می گفت: از قزاق خبری نیست , ما بارگاه چهار را به قصد بارگاه سه ترک کرده ایم.

دیگر خبری نشد تا چند روز بعد گروه ژاپنی که یکمین گروه صعود کننده بعد از آن حادثه بود گزارش داد که نشانی از حیات بر روی مسیر وجود ندارد.

با تشكر از آقاي اقبال افلاكي به خاطر اطلاعات
با تشكر از آقاي رضا زارعي به خاطر عكسها





مطالب مرتبط

22 comments:

    On ۱۲:۳۷ Reza.Zarei گفت...

    سلام، از اینکه درباره حاج داود نوشتید ممنونم. راستش فکر می کنم پس از مرگ داود در حقش اجحاف بسیاری صورت گرفت و متاسفانه حق مطلب آنگونه که باید ادا نشد. البته منکر اشتباهات داود در این برنامه و شاید برخی برنامه های قبل نیستم و امیدوارم کسانیکه قصد صعود به قلل مرتفع را دارند بتونن از این تجربیات درس بگیرند. بازهم ممنونم. زارعی

     

    سلام رضا
    به نظرم نوشتن در باره شخصيت هاي كوهنوردي ايران چيزي است كه به آن به حد كافي پرداخته نشده.
    هميشه فكر مي كنم اگر قرار باشد مطلبي با عنوان "آشنايي با هيماليا نوردان ايران" يا چيزي با اين معني نوشته شود. بهترين فرد به عنوان نويسنده براي آن مطلب مي تواند آقاي رضا زارعي باشد

     
    On ۱۹:۰۶ ناشناس گفت...

    اسم و ياد حاج داوود هميشه تو ذهن و قلب ماست به اميد خدا پرچم ايران بدست كاظم عزيز اون بالاها بر افراشته ميشه...

     
    On ۱۹:۰۶ ناشناس گفت...

    اسم و ياد حاج داوود هميشه تو ذهن و قلب ماست به اميد خدا پرچم ايران بدست كاظم عزيز اون بالاها بر افراشته ميشه...

     
    On ۱۹:۳۵ Unknown گفت...

    باعرض سلام خدمت دوست گرامي كاظم فريديان.
    من معمولا نوشته هاي وبلاگها را مي خوانم و معمولا هيچ پيامي نمي گذارم. جريان پيامها را در پست اعلام برنامه كي 2 دنبال مي كردم و از جوابهايت لذت مي بردم. اما اين پست صعود داود خادم كمي من را متعجب كرد. چرا كاظم بايد از كارهاي اين افراد بنويسد مگر خودشان كم از خودشان تعريف ميكنند.
    چه چيزي به كاظم فريديان گذشته است كه درباره داود خادم اينطور مي نويسد كه آدم فكر ميكند كه دارد زندگي نامه بوكرايف را مي خواند. هنوز نتوانسته ام اين را در مغزم تجزيه و تحليل كنم ميبينم كه در جواب رضا زارعي مي نويسد كه تو بهترين كس هستي كه مي تواني درباره هيماليا نوردان بنويسي. انگار گه اتفاقي افتاده است چون نميشود.
    آن كاظم كه من ميشناختم از صعود خانتنگري كه رضا زارعي سرپرستش بود انصراف داد.
    نه ، حتما يك اتفاقي افتاده

     

    این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

     

    این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

     

    سلام مسعود
    چند دقيقه پيش برات يه جواب نوشتم كه بعد فهميدم اشتباه گرفته بودمت. دوباره هم همين دو دقيقه پيشاومدم درستش كنم باز همون پيغام قبلي رو گذاشتم. ناشي گري !!!!!!!!!
    خوب بي خبر مياي و ميري همينه ديگه

    اگه شبيه زندگي نامه بوكرايف نوشته باشم يعني بزرگنمايي كردم ديگه ؟ منظورت همينه؟
    من كه سر در نميارم كجاي اين نوشته بزرگ نمايي ديدي كه چنين اظهار نظري مي كني.
    چي مي خواي بگي؟
    يعني داود خادم نرفت كي 2 ؟ يعني قبل از اون كسي از ايران رفته بود؟ يعني من نبايد به اين فعاليت اشاره اي مي كردم؟
    يعني كس ديگه اي بهتر از رضا زارعي بچه هاي هيماليا نورد رو مي شناسه و اهل قلم تر از ايشونه؟
    يا اينكه چي؟
    من كه چيزي مغاير با رفتار و عقيده هميشگي ام نمي بينم اگه تو برداشتي داشتي و چيزي رو مي بيني بگو.
    انصراف من از تيم خانتنگري به خاطر سرپرستي رضا زارعي بود؟؟؟؟؟؟
    من همچي چيزي گفتم؟ چه وقت؟
    اصلن وقتي من انصراف دادم معلوم نبود چه كسي سرپرسته. حداقل براي من معلوم نبود.
    من مطابق با اصوليكه مي شناسم سر قرار يكمين پيش برنامه حاضر شدم و انصرافم رو به آقاي پوريا پرچمي كه سرپرست اون برنامه بود گفتم. موضوعات بعدي هم كه پيش اومد هيچكدام به شخص بخصوصي ربطي نداشت.
    اصل و اساس موضوع يه چيز ديگه بود و گرنه اگر من سرپرستي رضا زارعي رو قبول نداشتم ازابتدا نبايد در اردوها شركت مي كردم.
    خيلي چيزا نامشخص و سيال بود ولي سرپرستي تيم فدراسيون بدون هيچ ترديدي به يك نفر از افراد فدراسيون سپرده مي شد. من با هيچكدام از افراد فدراسيون مشكل شخصي نداشته و ندارم .
    چه فرقي مي كرد كه كدامشون سرپرست تيم مي شدند؟

    اگه خواستي راحت تر باشي با آدرس من
    kfaridyan@gmail.com
    نامه بده

    پيروز باشي

     
    On ۲۱:۲۲ ناشناس گفت...

    فني ترين، سرسخت ترين ، خطر ناك ترين كوه ، در بين چهارده قله هشت هزار منري، عناويني است كه دومين كوه بلند زمين به خود اختصاص داده . صعود به چنين كوهي جدا از قدرت و توانايي بالا، تكنيك ، هوش ، برنامه ريزي صحيح ، تمرين هاي پي در پي و دشوار، جرات و شهامتي فوق العاده را نيز مي طلبد.
    تمامي فاكتورهاي موجود باعث بوجود آمدن سوالاتي برايم شد، كه با طرح در اينجا به دنبال پاسخي براي آن ميگردم .
    نخست ) چرا كي تو؟
    دوم ) آيا تجربه لازم براي چنين برنامه اي را در خود مي بينيد؟
    سوم ) سال قبل بعد از بازگشت از برود پيك هنگام اجراي گزارش برنامه در باشگاه چنين مطرح كرديد كه : در دنياي كوه نوردي ، امروزه يومار زدن بر روي طناب ثابت كار برجسته اي نيست ( اشاره به صعود مسيرهاي آماده) حال اين ديدگاه در مقابل اين برنامه چگونه توجيه مي گردد؟ و آيا صعود از مسيري متفاوت را در نظر داريد؟ در پايان بدانيد كه مهمترين نكته براي ما يكم سلامتي شماست و دوم تلاشي كه مي كنيد. چه بر روي قله بايستيد و چه .....
    در هر حال دل تمامي ما با شماست
    قربانت مجيد

     
    On ۰۰:۰۷ Unknown گفت...

    سلام كاظم
    شايد من منظورم را بد گفته ام . نه قبل از داود خادم كسي به K2 رفته بود و نه تو در اين مقاله بصورت خاص به چيزي اشاره مخصوصي كرده اي. من مي گويم نفس اين كار كه كسي درباره كارها و سابقه كسي بنويسد انگار كه او را تاييد كرده است. حالا وقتي اشاره مي كنيد كه بدون كمك دولت رفته بود و يا اينكه ميله ها را از هزينه شخصي نصب كرده اند و ايشانموجبات آشنايي اقبال افلاكي( رئيس كميته هيماليا نوردي) يعني اينكه به اين تاييد ، تاكيد بيشتري شده . يعني اين منصب ها را پذيرفته اي. منظورم را رساندم يا نه؟ من مي گويم اگر كسي وقتي اقبال افلاكي پاي ديواره خاچاسي سرش داد ميزند محلش نميگذارد( اقبال افلاكي كه آنروز رد و قبول افراد را تعيين ميكرد) و بعد ميايد در زماني كه هيچ نيازي به او ندارد در مقاله اش مي نويسد (رئيس كميته هيماليا نوردي) آن فرد يك اتفاقي برايش افتاده است.
    در قسمت ديگرنوشتي كه اگر سرپرستي رضا زارعي را قبول نداشتي نبايد در اردو شركت ميكردي. اين خيلي جاي تعجب دارد . مگر براي خانتنگري اردويي برگزار شد؟ تا جايي كه من به ياد دارم يك عده اي را صدا كردند كه بياييد برويد خانتنگري. خيلي از دوستان خود ما هم همه چيز را فراموش كردند و رفتند تا صعودي در كارنامه شان داشته باشند و تنها كسي كه اسمش را صدا كردند و انصراف داد كاظم فريديان بود.
    فرقي نمي كند كه سرپرست برنامه چه كسي بود. آن محصول كار آقاجاني ، اقبال ، و رضا زارعي بود كه كاظم فريديان به آن گفت نه. اين حرف غلط است؟
    در آخر هم از آدرسي كه گذاشتيد تشكر ميكنم . البته من اينجا به اندازه كافي راحت هستم اگر شما را ناراحت كرده ام بفرماييد كه ديگر در اينجا چيزي ننويسم.
    با تمام وجود برايت آرزوي موفقيت ميكنم و اگر باعث زحمت شده ام ويا موجب ناراحتي ، هيچ اصراري به ادامه اين بحث ندارم .
    در هر صورت
    پپييييييييييييييييرووووووووزززززز باشي

     

    سلام امين
    ببخشيد، مسعود حواسمو پرت كرد. بايد زودتر از اينها از لطفت تشكر مي كردم .
    آره : "به اميد خدا"

     

    سلام مجيد
    در پست هاي بعدي تدريجن به سوالاتت مي پردازم ولي تا اون موقع عنوان پاسخ هاي سوالاتت رو ببين
    چرا كي دو؟
    براي اينكه خيلي كي دو رو دوست دارم.
    براي اينكه از تجربه برنامه دو سال پيشم و آشنايي كه با متطقه دارم بتونم استفاده كنم.
    براي اينكه فكر مي كردم بهتر مي تونم اسپانسر براش پيدا كنم كه اشتباه بود خارج ار عالم كوهنوردي همه فقط اورست رو ميشناسن

    تجربه لازم براي چه كاري؟
    من به اندازه توانم كار خواهم كرد . و تجربه يكي از قطعات پازل تواناييه. فكر مي كنم كه توانايي صعود به كي دو رو دارم. حداقل اينكه شانسم رو امتحان كنم . متناسب با توان و شانسم توقع ام رو هم اندازه مي كنم. در تمام صعودهايي كه انجام مي دم سعي ام اينه كه تا مرز توانايي ام پيش برم و هر قدر به اون نزديك تر بشم از نظر خودم برنامه بهتري رو اجرا كردم. رسيدن يا نرسيدن به قله فرقي نمي كنه . قله اش هم فرق نمي كنه. چين كلاغ يا كي 2 .

    در مورد طناب ثابت و صعود مسير توريستي و مسيرهاي نورمال قله ها نظرم رو قبلن گفتم . اگه بخوام كي 2 رو از مسير نورمال صعود كنم چرا بايد فرق كنه . هنوز هم مي گم كه صعود مسير نورمال يك قله، كار برجسته اي نيست حتا اگه اون قله كي 2 باشه.

    مسيري كه گروه ما قصد صعودش رو داره همين مسير آبروزي يعني مسير نورماله . من پيشنهاد مسير سزن رو مطرح كردم ولي هنوز كسي پاسخي نداده. البته مسير سزن هم قبل از هفت هزار متري به مسير آبروزي مي رسه واز نظر عموميت ، دومين مسير كي دو به حساب مياد .

    اگه عمري بود در پست هاي بعدي با جزئيات بيشتري به اين سوالات مي پردازم.
    از لطفت نيز سپاسگذارم.

     

    سلام مسعود
    من حرف خودم رو مي زنم و تو حرف خودت.
    نوشته ام كه آقاي داوود خادم عضو گروه آزاد كاوه بود– گروه آزاد كاوه با هزينه شخصي خودشان ميله هاي راهنماي قله توچال را نصب كردند– آقاي اقبال افلاكي رئيس كميته هيماليا نوردي است--- خوب كدام يك از اين مطالب با تاييد، تاكيد و يا تكذيب من تغيير وضعيت مي دهند؟
    نوشته ام كه به نظرم آقاي رضا زارعي بهترين شخص براي نوشتن در مورد هيماليانوردان است . دليلم اينست كه بواسطه حضور طولاني در كميته هيماليا نوردي فدراسيون بيشتر كساني كه در صعودهاي هيماليايي ايراني حضور داشته اند رااز نزديك مي شناسد و هم چنين بدليل كار در عرصه نوشتاري اعم از گزارش وكتاب و سايت و وبلاگ قبلن نشان داده كه اهل نوشتن هستند و اگر از ايشان خواسته شود كه چيزي را بنويسد فارغ از اينكه اينكار رابكند و يا نكند اين درخواست بي تناسب با توانايي ايشان نيست.
    خوب اين دلايل را قبول نداري؟ شخص بهتري راسراغ داري؟ حرف من غلط است؟ كجايش؟
    در مورد برخوردم با آقاي اقبال افلاكي در پاي ديواره خاچا قياسي همانطور كه همان روز هم به همه تان گفتم من نه كار خارق العاده اي انجام دادم و نه توهين و يا بي محلي به ايشان كردم. من صعودم را انجام داده و پاي ديواره برگشته بودم و مطابق چيزي كه از ما خواسته شده بود منتظر هم چادري شب قبل بودم تا برسد و با هم وسايل را برداشته و به محل برپايي چادر برويم. نمي دانم آقاي افلاكي در آن لحظه چه فكري كرد كه آنطور فرياد زد ولي مي دانستم كه كار اشتباهي نكرده ام و به همين دليل به آن داد و فرياد واكنشي نشان ندادم و ايشان هم وقتي ديد اشتباه كرده است ادامه نداد.
    همان موقع گفتم كه اين ضعف شخصيت شماست كه از ترس نتيجه تست، خودتان راتغيير مي دهيد. يادت هست ؟ پرسيدم چند نفر صخره هاي قبل از قله ويري را صعود كردند ؟ پرسيدم چه كسي روي آن قله عكس يادگاري گرفت و باعث خنده همه شدم . به جز من و آقاي محمد جلالي كه با هم روي قله رسيديم هيچكس قله ويري راصعود نكرده بود وعكس يادگاري نگرفته بود چون كسي به صعود قله فكر نمي كرد همه به كورنومتري كه دست آقاي اقبال افلاكي بود فكر كرده بودند. به نظر تو سر منشا چنين اشكالي را بايد در كدام طرف جستجو كرد؟
    بر خلاف نظر تو وخيلي ديگه از كوهنوردا و قبل از اين تغييرات در فدراسيون بارها در جلسات خصوصي و عمومي مثل جلسه راهبردي انجمن و خيلي جاهاي ديگه گفتم كه در حال حاضر حمايتهايي كه از كوهنوردي در هيماليا، توسط دستگاه دولتي ايران مي شه درجهان كم نظيره و اگه چنين حمايتهايي نمي تونه ما كوهنوردها رو به كار و صعود وادار كنه هيچ دليلي مهمتر از تنبلي و ناتواني خود ما براش وجود نداره.
    خوب اگه اين حمايتها رو قبول داري چه كسايي در شكل گيري اين موضوع بيشتر از رئيس فدراسيون و اعضاي كميته هيماليا نوردي نقش داشتن؟


    در مورد آدرس جي ميل مثل اينكه سو تفاهمي پيش اومده و بايد توضيح بدم. مديريت اين وبلاگ به كامنتهايي كه در اون به كسي توهين بشه حساسيت ويژه اي داره و اجازه نمايش اون رو نمي ده. با اون لحني كه شروع كرده بودي گفتم شايد يه باره بزني به صحراي كربلا و من رو مجبور به حذف كامنت خودت كني چيزي كه دوست ندارم اتفاق بيافته. وگرنه كي بهتر از تو كه با نوشتنت ، اينجا ، به من يكي منت بذاري.

    اين پاسخي كه به كامنت تو دادم خودش يه پست شد.

     
    On ۱۳:۳۴ Unknown گفت...

    سلام كاظم
    راجع به پايه و اساس خانتنگري كه يك چيز ديگري بود هم توضيح بده تا بعد من يكجا جواب مشروح بدهم

     
    On ۰۹:۲۹ ناشناس گفت...

    آره کاظم منظور مسعود دروغهایی هستش که در مورد این برنامه بافتی تا خودت رو قدر و اونها رو حقیر جلوه بدی. بگو!

     

    سلام مسعود
    درسته براي خانتنگري اردويي برگزار نشد.
    براي لوتسه هم اردويي برگزار نشد.
    سال هشتاد اردو براي صعود زمستاني ديواره علم كوه برگزار مي شد . قبل از شروع اردوها بصورت غير رسمي اين خبر رو منتشر كردند كه امسال قراره يك صعود فني و متفاوت با روال گذشته در هيماليا اجرا بشه.
    درجلسه معارفه كه شروع اردوها بود آقاي آقاجاني پيش پيش از صعود ديواره جنوبي اورست هم حرف زد. خودت شاهدي كه سطح بهترين افراد شركت كننده به اين حرفا نمي خورد چه رسد به سياه لشگرا. با انصراف آقاي امير مقيمي و آقاي مجيد ثقفي در ميانه اردوها ديگه اوضا خيلي خراب تر شد . قبل از برنامه علم كوه معلوم بود كه صعود فني با اين آدما نشدنيه. اعلام اسامي تيم لوتسه كم و بيش مثل قبل بود و مسائل متن و حاشيه اش هم تفاوت اساسي با سالهاي قبل نداشت.
    تااينجاكه موضوع خصوصي وجود نداشت .
    حالا وضعيت من:
    من فكر كردم كه تكليف روشن شد و به خاطر روابطي كه با فني كاراي شهرستاني ايجاد كردم خيلي خيلي راضي بودم وهنوز هم هستم. تااينكه آقاي رامين شجاعي به من گفت كه از طرف فدراسيون قرار شده بايك نفر به قره قروم برم و براي شناسايي مسير جديد برودپيك برنامه اي رو اجرا كنم و تو رو پيشنهاد دادم و پذيرفته شده و براي اين برنامه آماده باش.
    در حاليكه من در تدارك برنامه شناسايي برودپيك بودم از اخبار راديو اسمم رو به عنوان تيم اميد كوهنوردي براي صعود قله خانتنگري خواندند. خودم اين را از راديو نشنيدم وباور نمي كردم چند نفر با من تماس گرفتند. به همشون گفتم كه اشتباهه برنامه ما چيز ديگه ايه ولي فردا صبحش باتماس با فدراسيون معلوم شد كه درسته.
    ياد حرف يكي از افراد تيم ملي افتادم. وقتي كه در مورد شركت كردن يا نكردن در اردوها باهاش مشورت مي كردم.به من گفت:
    اگر مي خواي تو تيم فدراسيون بري بايد بدوني كه اونجا روحت رو ازت مي گيرن. معني كوهنوردي باتيم فدراسيون با اون تعريفي كه تو براي كوهنوردي داري فرق اساسي داره. تو اگر پذيرفته بشي صعود مي كني و اسمي به هم ميزني و رشته تربيت بدني رو هم بدون كنكور مي خوني ولي روح كوهنوردي ات رو از دست مي دي. من فكر كردم در يك صعود واقعي و فني اين وضعيت نمي تونه پيش بياد چون صعود رو كوهنورد قراره انجام بده نه شرپا و هاي پرتر. بعد يه باره اينجا ديدم كه صعود واقعي مرحله به مرحله به اون چيزي كه نمي پسندم تبديل شد و سر از تيمي در آوردم كه دراون پيش بيني دوست باتجربه ام مي تونه واقع بشه. نه اينكه شده باشه فقط اينكه مي تونه بشه.
    از طرفي چند تا هم باشگاهي جديد و بسيار با انگيزه و پركار پيدا كرده بودم كه خيلي مستعد به نظر مي رسيدند به شكلي كه اميدوار بودم كه با يك كار مستمر بتونيم تا تابستان سال بعد يك تيم مستقل براي صعودي دلخواه تشكيل بديم.
    جمع اين دو مسئله باعث شد انصراف بدم و هيچ چيز ديگه اي بجز اين نبود.

     
    On ۱۳:۳۱ Unknown گفت...

    سلام كاظم
    اoا
    اين يعني چي ؟ ميدوني؟
    يعني تسليم
    هر چند كه طرز فكرت رو درمورد عملكرد اونها قبول ندارم. براي اينكه يك جوري مي نويسي اون سال مثل سالهاي قبل بود كه انگار سالهاي قبل هيچ اشكالي نداشت . شايد من يك كم بيش از حد از دست اين اسامي كه نوشتي ناراحتم . به خاطر فرصت هايي كه به خيلي از كوهنوردهاي واقعي ندادن تا خودشون با صعود توريستي و نمايشي بتونن ادامه بدن.
    اي كاش بفهمن كه چه ظلمي در حق كوهنوردي ايران كردن .

    ولي در هر صورت از جوابي كه دادي ممنونم. كاري به درست و غلطش ندارم. مثل هميشه صريح و واضح بود .
    ممنون

    به خاطر حضور اين موجود ابلهي كه دنبال پيام من آمده به سهم خودم عذر مي خواهم.
    به نظر من هم اگر اين پيامها رو پاك كني به چيزي لطمه نمي خوره.

    اين نامه ها خاطره هاي خوب و بد زيادي را همزمان به خاطرم آورد.
    زمستان در علم چال و صعود با كلاست رو شاخك و بقيه چيزا.


    برايت آرزوي سلامتي وموفقيت مي كنم

    هر چند مي دونم كه تحت تاثير جو سازي ها قرار نمي گيري فقط محض ياد آوري مي گويم كه هيچ تعهدي به صعود نداري. همان طوري كه نوشتي زيبايي كار به اينه كه از مرز توانايي عبور نكني . هيچ كوهنوردي از اينكه قله K2‌ رو صعود نكنه كوچك نمي شه .

    من و خيلي ديگه منتظريم كه به پيشوازت بيايم چه قله رو صعود كرده باشي و چه صعود نكرده باشي. نااميدمون نكني.

     
    On ۱۳:۵۶ ناشناس گفت...

    این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

     
    On ۰۷:۳۶ ناشناس گفت...

    ما به شما افتخار میکنیم اقای فریدیان.امیدوارم موفق باشید

     
    On ۱۳:۴۲ ناشناس گفت...

    http://dastanekouh.blogspot.com/ خدمت دوست عزيز كاظم مسنر ،عشق شهرت عاشق مشهور شدن و اولين بودن اميدوارم كي تو توسط ايشان صعود شود تا اولين ايراني اولين باشگاه دماوندي اولين و شايسته ترين كوهنورد دنيا و تمام اولينها بشود كه پا بر فراز سرسخت ترين كوه دنيا كي تو مي گذارد دورد بر فريديان اولين اولينها و مشهورترين شهره ها..

     
    On ۱۳:۵۸ ناشناس گفت...

    شجاعی در داستان کوه نوشته:
    برنامه به پیش می رفت و با بعضی اخلاقهای خاص وی آشنا می شدم. مثلا روحیه "کرکری خواندن" افراطی او- از روحیه ورزشکاریش

    فریدیان در آن اردوها حضور داشت و در آن سال در تیم صعود شاخک قرار گرفت. ظاهرا مشکلاتی هم بین او و مربیان در طی تمرینات و خود برنامه پیش آمده بود. در نهایت بعد از اینکه در تیم قرار نگرفت از من خواست تا از نفوذم استفاده کنم و برای او کاری انجام دهم (به قول خودش تا آن موقع از همه کسانی که فکر می کرد ممکن است نفوذی داشته باشند این درخواست را کرده بود)- خودش که میگه به نرفتم چون سبک صعوداشون رو قبول نداشتم!

    موسوی نژاد از تعدادی از دوستان برای یک صعود خارج از کشور دعوت کرد؛ تعدادی از بچه های دانشگاه شریف که دیواره علم کوه را در زمستان صعود کرده بودند؛ یکی از خانمهای باشگاه دماوند؛ و من. تا آن موقع بارها به وی گفته بودم فریدیان را هم در نظر بگیرد. اما او تمایلی به حضور او نداشت و می گفت او کم تحمل و عصبی است و طاقت برنامه های بلند را ندارد- چه خوب شناخته بودتش و چقدر شجاعی ساده بوده که به تجربیات دیگران اهمیت نمی داده!

    فریدیان لابلای حرفهایش حرف جالب توجه دیگری هم زد: "من می خواهم مشهور شوم. من می خواهم مثل مسنر مشهور شوم- بیچاره مسنر

    می گفت: "ما در ایران زندگی می کنیم و در ایران کی دو اسم و رسم دارد نه مسیر جدید. حال اگر قرار است با این هزینه های سنگین فقط یک بار به منطقه برویم پس بهتر است به یکباره کی دو را صعود کنیم.- چه دیدگاه جالبی است برای اهداف قهرمان!

    فریدیان می گفت فرقی نمی کند کجا برویم فقط برویم. 6، 7، 8 هزار متری. حتی شده یک ترکینگ (راهپیمایی). فقط برویم- اسلام آیاد، ترانگو، بیس کمپ برودپیک، یه سرم به لاهور بزن!

    او در طی این دوران چندین بار صعود تا قله فرعی آقای جابر انصاری و اعلام صعود تا قله اصلی برودپیک را به عنوان بی صداقتی در اعلام نتایج برنامه عنوان کرده بود. ظاهرا موضوع صعود تا قله فرعی را خود آقای جابرانصاری در یک مهمانی بعد از برنامه و در محفلی خصوصی بیان نموده بود- و ظاهرا صعود تا پائینی و گفتن صعود تا بالایی رسم این گروهه و فریدیان هم وفادار بوده به این رسوم.

    قهرمان کرکری خوان، کم تحمل، عصبی، بی طاقت در برنامه های بلند، دنبال شهرت، بی صداقت. اینها گوشه ایست از قهرمانان پوشالی ما!!!
    حتما به داستان کوه سربزنید.
    http://www.dastanekouh.blogspot.com/

     
    On ۱۴:۳۸ ناشناس گفت...

    آدمهاي كوچولو فقط با اسم كارهاي بزرگ خودشونو مشهور ميكنن فريديان از دير باز مي خواست اينقدر مشهور بشه كه از كوهنوردهاي شهرستاني و كوهنوردهاي تهران همه و همه رودست ببرنش بالا هر جا مي ره براش آواز خوش آمدي قهرمان سر بدن روي دست ببرنش وساعتها براش كف بزنن و هورا بكشن حتي اگر منجر به..... فريديان براش فرق نمي كنه كي دو رو صعود بكنه يا نه فقط اين اسم بهش بچسبه به اسم فريديان براش اكتفا مي كنه دوست داره همه بهش بگن كاظم كي دو عجب دنياي اين آدم مثل خودش كوچولوه.