مثل هميشه قبل از رسيدن به پايانه مسافربري غرب يك چشمم به ساعت بود و اميدواربودم كه با كمي تاخير بتونم خودمو به قرارمون برسونم.
شنبه 18/6/85 ,نيمه شعبان بود و باعث شده بود كه از چهارشنبه خروجي‌هاي شهر حسابي شلوغ باشه.
داخل محوطه پايانه با يك كوله خيلي بزرگ و سنگين تقريبن در حال دويدن به سمت سالن انتظار, چشمم به دو نفر با كوله‌هايي بزرگ خورد كه توسط عده‌اي از دلال‌هاي بليط دوره شدند. از سر كنجكاوي از نزديك‌شون رد شدم و نگاهي بهشون انداختم. مستر، مستر، كردن دلال‌ها معلوم كرد كه ايراني نيستند. خسته و كلافه از سماجت اونهايي كه دوره‌شون كرده بودند با ديدن من با اون كوله‌پشتي بدتر از مال خودشون به سمت من دويدند و از من كمك خواستند.
ازشون معذرت خواستم كه مجبورم تند،تند راه برم چون وقت زيادي ندارم وهر سه نفر با قدمهاي بلند به سمت سالن حركت كرديم. سوال و جواب شروع شد. بليط نداشتند و مي‌خواستند همان‌موقع به سمت تركيه حركت كنند. ازشون خواستم به سرعتمون اضافه كنيم تا شايد فرصت پيدا كنم و كمكي بهشون بكنم.
چشمم به ليلا و افشين افتاد كه تو ازدحام سالن از دور با لبخند معني‌داري به من نگاه مي‌كردند. در حالي‌كه با سرعت كوله‌ام رو رو زمين مي‌انداختم ازشون ‌خواستم كارهارو انجام بدن تا من فرصت كنم كه به كوهنورد‌هاي خارجي‌ كمكي بكنم. معني لبخند‌شون اينجا مشخص شد:
اتوبوس ما كه قرار بود براي صعود يخچال كسره ما رو به مشكين‌شهر ببره آماده نيست و بايد يك ساعت تا حركت بعدي صبر كنيم.
نفس راحتي كشيدم و سر فرصت به بررسي وضعيت بليت براي اونها پرداختم. نزديك‌ترين حركت به استانبول در يك‌شنبه هفته بعد بود و براي ماكوهم ساعت شانزده روز بعد. در مورد هتلي كه بايد شب رو درش مي‌گذروندند ازشون پرسيدم كه چند ستاره باشه و با خنده هردوشون مواجه شدم. گفتند تنها چيزي كه برامون مهمه ارزونيه و چند تا آدرس مسافرخونه در ميدان راه‌آهن و ناصرخسرو از جيبشون درآوردند. معلوم شد كه مثل خودمونن، تصميم گرفتم حالا كه وقت دارم برم و با تاكسي‌هاي خطي بفرستمشون تا تو خرج نيافتن پس با هم از پايانه خارج شديم. علت چراغوني خيابونا يكمين سوال‌‌شون بود و توضيح اين مطلب سواد انگليسي منو به چالش كشيده بود.

من: روز تولد امامه.
اونها:امام خميني؟
من: نه يكي ديگه.
اونها: همين امام خميني جديد كه الان هست؟
من: نه امام همه زمانها.
اونها: يك انسان خيالي؟
من: هي ببينم شما كجايي هستيد؟
اونها: ببخشيد، تو مي‌پرسي اون امام از كجا مياد؟
من: نه،نه، تو چند سالته؟ كجايي هستي؟ كجا رفته بودي؟ كوه بودي ديگه نه؟ چرا بليط نداري؟ آدرس اين هتل‌هارو از كجا گير آوردي؟
اونها: اجازه بده يكي يكي جواب بديم.
من:آخيش

ازتوضيح مناسبت نيمه شعبان راحت شدم ولي گرفتار جوابهاي اونها شدم. 21و24ساله بودند، سه ماه پيش از لهستان با ماشين شخصي‌شون راه افتاده بودند و رفته بودند هند و نپال و در برگشت يك‌جايي در پاكستان وسط يك جنگ قبيله‌اي گير افتاده بودند. مردم جيپ‌شون رو آتش زده بودند. اونها وسايل‌شون رو برداشته و سفر رو با پول محدودي كه داشتند به شكل زميني ادامه مي‌دادند كه برگردند لهستان.
تمام طول سفر تا مشكين شهر خودمو با اونها مقايسه مي‌كردم. چهار ساله كه در حال محاسبات مختلف هستم، براي سفرهايي كه به صورت پكيج توسط شركتهاي توريستي ارائه مي‌شه و هنوز حساب و كتابام درست از آب در نيامده. همين دو سه هفته پيش آخرين طرحم با انصراف نفري كه قرار بود با هم به گرجستان بريم به بن‌بست رسيده بود. در تمام اين چهار سال يك سفر دو ماهه به برودپيك داشتم كه تمام كارهاي مربوط به برنامه‌ريزي و مقدمات سفر رو كس ديگه‌اي انجام داده بود.
چهار روز بعد هم با همين افكار مشغول بودم.
به خاطر يكي دو ساعت خطا در پيش‌بيني زمان‌بندي برنامه، ساعت ده روز يكشنبه كه غير تعطيل بود ، ما تو يك رستوران در حوالي طالقان بوديم. طي اين چند روز بارها جزء‌به‌جزء وضعيت خودم رو با اون لهستاني‌ها مقايسه كرده بودم و تصميم خودم رو گرفته بودم.
روز دوشنبه يك فرم اعلام برنامه پرشده رو به آقاي طاهري، مديرعامل باشگاه تحويل دادم.

تلاش براي صعود قله‌ کی2, تابستان‌‌ 86‌, ‌‌‌‌‌‌‌به مدت سه ماه




مطالب مرتبط

6 comments:

    On ۱۳:۵۵ ReZaFatH! گفت...

    سلام
    اميدوارم موفق باشيد.
    لطقا نتيجه اين درگيری با خودتون رو هم منتشر کنيد. اينکه به چه نتيجه ای رسيديد.
    من هم تجربه مشابه شما داشتم.
    يه انگليسی 23 ساله که از مصر تا پاکستان قصد سفر داشت.
    و من موندم و کلی سئوال ...

     

    سلام رضا
    اينكه فرداي روزي كه رسيدم تهران فرم اعلام برنامه رو پر كردم تاثير همون ضربه بود ديگه.
    به نظرم مهمترين تفاوتي كه ما رو از حركت باز مي‌داره اينه كه مي‌خوايم از همه چيز مطمئن بشيم و بعد حركت كنيم. در صورتي كه تجربه نشون داده كه هيچ چيزي از پايداري مطلق برخوردار نيست و ممكنه دچار مشكلاتي بشي كه اصلن پيش بيني نكرده بودي يا حتا تصورش هم برات مشكل بوده.
    اين دفعه جاي آغاز و پايان رو عوض كردم . در آغاز برنامه رو اعلام كردم و بعد شروع به آماده كردن مقدماتش كردم.
    اين مهمترين نتيجه اون ملاقات بود.

     
    On ۲۱:۰۰ Unknown گفت...

    سلام
    آقا ما ديديم كه شما چند روز گذشت و جواب من و الاهه رانداديد ولي اينجا جواب جناب آقاي رضا فتحي را به روال قبل زود داديد تصميم گرفتيم ما هم اينجا پيام بگذاريم.
    بالاخره يكي از آن پيامهاي آزار دهنده را پاك كرديد كه جاي تبريك دارد انشاالله براي برداشتن بقيه نيز اقدام كنيد. بخصوص آن پيامي كه پشت پيام من گذاشته شده.
    و اما سوال مرتبط با اين پست:
    شما در چند ورزش سابقه داريد و در آنهايي كه من مستقيم و غير مستقيم مي دانم مثل ورزشهاي پروازي خيلي هم فعال بوديد.
    اگر قرار بود در هر كدام از آنها براي طي كردن مراحل و پله ها چند سال وقت بگذاريد در حال حاضر سن شما از صدسال هم رد شده بود. چطور شد كه در كوهنوردي چهار سال است در جا مي زنيد(البته به نقل از خودتان و گرنه من همچين فكري نمي كنم)

     

    سلام مسعود
    تازه صحبت گل انداخته بود تو تسليم شدي وگرنه من كه داشتم جواب مي دادم.
    خارج از شوخي من موضوعي كه جواب بخواد نديدم.
    كامنت الاهه خانم نيز اگر جواب مي دادم يعني كه تعارف اقراق آميز ايشان را پذيرفته بودم و براي همين جواب ندادم. هر چند شايد وظيفه ام باشد كه لااقل يك تشكر بكنم. احتمالن اينجا را هم مي خوانند پس همينجا از ايشان هم تشكر مي كنم.
    اين جواب را فوري دادم. نوشتن جواب سوالت يك كم كار مي برد نه اينكه ندانم چه فرقي دارد فقط نوشتنش يك كم كار مي برد.

     

    سلام مسعود
    البته با عرض سلام مجدد
    اميدوارم جوابي كه داده ام نمره قبولي را بياره ولي باور كن كه خيلي سخت بود بيا مردونگي كن، بعد از اين سوال‌هاي راحتتر بپرس.


    تاثير متقابل افراد بر يكديگر تفاوت اساسي كوهنوردي با ورزشهايي مثل پرواز يا از اين دست ورزشهاست.
    به همين دليل تعريف تيم در كوهنوردي هم با ديگر ورزشها فرق اساسي داره. موارد زيادي در تيم كوهنوردي وجود داره كه هر كدام به شكل مفصلي نياز به شرح و بسط داره، موضوع مسئله خطرات جاني كه افراد رو تهديد مي كنه هم از همه مهمتر و جدي تره.
    موضوع ديگه فرهنگ جامعه كوهنوردي و كوهنوردان ماست كه هر چند خيلي جاي حرف داره ولي كار من نيست.
    از اين ديدگاه اگر بخواهي كه كاري بدون اشكال وايمن انجام بدي كه هم جان كسي به خطر نيافته هم آبروي كسي و هم قوانين و شرع و عرف كه هر كدام در جاي خودش بعدن محل و مرجعي براي اداعا خواهد بود بدون شك بجاي اينكه بخواي به صعود سطح بالا فكر كني، مي شيني تو خونه و درو رو خودت قفل مي كني.
    حالا چهار سال يا هرقدر بيشتر اصلن چيز عجيبي نيست.

     
    On ۱۱:۴۲ Unknown گفت...

    سلام
    سال نو مبارك
    اين از محسنات فعاليت در جاهايي مثل انجمن و باشگاه بزرگي مثل دماوند است كه افراد اينقدر ديپلماتيك مي شوند.
    منظورم جوابهاي شما است. خيلي با احتياط و با همه جانبه نگري مي نويسي (در كوهنوردي اينقدر وسواس نداري كه در حرف زدن داري) ولي به هر حال تا حدود زيادي گوياي مطلب بود. به خاطر جوابها تشكر مي كنم.
    موضوع پاك نكردن كامنتهاي بي نام و نشان را هم توضيح ميدهي. بخصوص حال كه اينجا و آنجا بعضي كامنتها را پاك كردي و بقيه هنوز هست بيشتر سوال ايجاد كرد.