در كيهان ورزشي با شماره پياپي528 صفحه 8 قبل از گزارش صعود دره يخار نوشته آقاي بهمن ناصحي مطلبي باعنوان " بهمن ناصحي و جهانگير امامي براي نخستين بار از طريق دره يخار به قله دماوند صعود كردند" به قلم آقاي كاظم گيلانپور نوشته شده كه حاوي اطلاعات جالب و ارزشمندي از تاريخ فعاليت روي يخار مي‌باشد.
متاسفانه تا كنون به اصل اين شماره دست نيافته‌ام و به يافتن آن نيز چندان اميدي ندارم. به همين دليل متن آن نوشته رااز روي كپي كه در اختيار دارم، تايپ كرده و به علاقه‌مندان ارائه مي‌نمايم.
ضمنن در صورتي كه كسي به آرشيو كيهان ورزشي دسترسي دارد به من اطلاع دهد تا اين صفحه و همينطور مطالب ارزشمند ديگري كه در اين نشريه به چاپ رسيده است را در اختيار خواننده‌ها قرار دهيم.


ابتدا مختصري درباره كاظم گيلانپور از كتاب روزشمار تاريخ كوهنوردي نوشته آقاي داوود محمدي فر:
استاد محمد كاظم گيلانپور، پدر كوهنوردي فني و نوين ايران، ليسانس حقوق، مسلط به زبان‌هاي انگليسي و فرانسه، فارغ‌التحصيل مدرسه‌ي كوهنوردي (شاموني)، نويسنده، مترجم، مفسر ورزشي، مدير و راهنماي فدراسيون‌هاي كوه‌نوردي و فدراسيون اسكي در ايران واروپا، دارنده مدال كشوري (وزارت دفاع امريكا) به علت رشادت و قهرماني، نخستين مربي كوهنوردي كشور، آموزگار ومربي تمامي مربيان كوهنوردي و پايه‌گذار كوهنوردي علمي و سنگنوردي درايران و شايسته نام‌گزاري پنجمين دوره‌ي ورزش كوهنوردي(از سال 27 تا سال 57) كشور به نام وي.


نوشته آقاي كاظم گيلانپور در كيهان ورزشي
مي‌خواهم بگويم من بهتر مي‌فهمم ولي مي‌توانم بگويم خوب مي‌فهمم كه صعود براي اولين بار از يك منطقه صد‌درصد نا شناخته و صددرصد خطرناك چقدر اهميت دارد و بهمين مناسبت به اقايان امامي و ناصحي بخاطر پيروزي بزرگي كه در صعود بقله دماوند از طريق دره معروف يخار بدست آورده‌اند تبريك مي‌گويم.
اول از نظر آنكه يكي از ناشناخته‌هاي كوه‌هاي ايران شناخته كردند و دوم بخاطر آن اراده و همت و شجاعتي كه از خود نشان دادند و با پيروي از يك بررسي صحيح و عميق توانستند از راهي كه غير ممكن تشخيص داده شده بود خود را به بلندترين نقطه ايران برسانند.
آقايان مذكور روز سه شنبه صبح گذشته در حاليكه هر كدام يك جفت كفش راحتي بپا داشتند و ميلنگيدند نزد من آمدند. صورتشان از هيبت آفتاب و باد و سرما سوخته و پوست انداخته بود و ورم داشت، چشمهايشان سرخ بود و از خستگي بسختي فرسوده شده بودند.
آنها آمده بودند تا مرا كه بسختي نگران شده بودم از سلامتي خود و مخصوصا از پيروزي بزرگ خود مطلع كنند. زيرا من از نقشه آنها اطلاع داشتم. مشورتي طولاني كرده بوديم و قرار شده بود كه اين دو نفر ابتدا بعنوان شناسايي بروند و اگر اتفاقا وضع را مناسب تشخيص دادنند صعود كنند.
آنها هم به كسان خود سپرده بودند كه اگر دير كردند چند نفر و مرا خبردار كنند كه بسراغشان برويم. ديدار آنها كه صورتي خسته و درهم كوفته ولي چشمان براق از خوشحالي و كلامي لرزان از شوق پيروزي داشتند مرا از نگراني خارج نمود و بسختي شاد كرد..
از آن هنگام كه براي نخستين بار از تيغه شمالي دماوند باتفاق دوستان خود اكبر عوضخاني و ابراهيم معتمدي به قله رسيدم شادتر شدم و يادآوري خاطرات شيرين و سختي ‌هاي آن صعود است كه امروز مرا بيشتر از هر كس ديگر به اشكالات كار اين دو نفر و خطراتي كه با آن مواجه بوده‌اند و اراده و همت عجيبي كه بكار بسته‌اند آشنا مي‌سازد.
اين دو نفر يك پيروزي بزرگ همراه آوردند. يك سري عكسهاي رنگي همراه آورده‌ند كه فوق‌العاده زيبا وجالبست و يك چند عكسهاي سياه‌وسفيد عالي دارند كه همگي براي نخستين باز از اين راه سخت قله برداشته شده است.
آن عكسي كه من 20 سال پيش ديدم كه يك آلماني از روي تيغه شمالي از حفره‌هاي يخي يخچال معلق دماوند بكمك عدسي "تله‌اوبژكتيو" برداشته بود، امروز صد برابر زيباتر و گوياتر ديدم كه اين دو جوان از سه چهارمتري آن برداشته بودند.
پيروزي چه زيبا است و چه دلها را شاد مي‌كند.
اين دو نفر گزارش صعود خود رانوشته‌اند كه عينا چاپ مي‌شود ولي براي آنكه خوانندگان علاقمند بيشتر بعظمت اين كار و به شكوه و جلال دره يخار آشنا شوند آنچه را خود شنيده و از روي تيغه‌هاي شمالي و شمال‌شرقي اين دره ديده‌ام نقل مي‌كنم.
در سال 1332 كه گروه فرانسوي به سرپرستي "برنارد پي‌ير" به ايران آمده بودند علاوه بر صعود از جبهه شمالي علم كوه قصد داشتند از دره يخار هم صعود كنند زيرا يكي از مجلات كلوب‌آلپاين آلمان از اين دره باحيرت و وحشت فراوان ياد شده بود.
"گورتر" و يكي دو كوهنورد معروف آلماني ديگر كه در سال 1936 براي نخستين بار از تيغه تخت‌فريدون بقله دماوند صعود كرده بودند از روي اين تيغه مطالعاتي روي دره يخار بعمل آورده و عكسهايي برداشته و حتي از محلي كه در قسمت فوقاني تخت فريدون قرار گرفته و تخت جمشيد نام دارد و ابتداي راه يخ‌و‌برفي قله دماوند است، سعي كرده بودند حتي‌الامكان خود را به يخار نزديك كنند ولي بهرحال موفق نشده و تصميم داشته‌اند كه در فرصت ديگري اين كار را بكنند كه وقوع جنگ اين فرصت را براي ايشان ايجاد نكرد ولي گزارش خود رانوشتند و چون يكي از وظايف كلوب‌آلپاين فرانسه در دايره مخصوص ضبط مشخصات نقاط مجهول و فتح نشده در تمام جهانست آن نوشته‌ها نيز در پرونده مخصوص كوه‌هاي ايران در كلوب‌الپاين فرانسه ضبط شد.
در گروه برنارد پي‌ير كه به ايران آمدند دو كوه‌نورد خيلي معروف بودند يكي "لويي دوبو" و ديگري "پل‌ژاندر" كه هر دو در هيماليا موفقيت‌هاي درخشان داشته و مخصوصا نخستين كساني بودند كه قله معروف "ناندايوي" رااريف رفته و بااصطلاح خط‌‌الراس طولاني بين قله شرقي و قله غربي ناندايوي را طي كرده و خود را به قله سمت مقابل رسانيده بودند. لويي دوپو بيشتر هم خود را براي صعود اين دره گذاشته بود. بهمين جهت در نخستين برخوردي كه با هم كرديم از من اطلاعاتي راجع به دره يخار خواست. من آنچه را كه از روي تيغه تخت فريدون ديده بودم برايش گفتم و اضافه كردم كه از اين دره هيچ اطلاعي در دست نيست و بايستي بخوبي روي آن مطالعه شود و پيشنهاد كردم كه ما همگي از روي تيغه شمال‌شرقي(يال جنوبي دره يخار) كه مشرف به اين دره است و تا كنون از آن‌هم صعود نشده بالا برويم و ضمنا مطالعاتي در باره آن بعمل بياوريم.
موقعي كه كار افراد آن هيئت روي علم كوه بامرگ جانكاه شادروان فليكس ساكاتيان و خراب شدن هوا خاتمه يافت به تهران آمديم كه به دماوند برويم و برنامه‌اي را كه براي آنجا طرح كرده بوديم انجام دهيم. مراسمي كه براي مرحوم فليكس ترتيب داده شده بود مرا وادار مي‌كرد كه در تهران بمانم ولي چون وقت هيئت فرانسوي محدود بود ايشان را به سمت ملار و تيغه شمال‌شرقي فرستادم و دو روز بعد بااتفاق آقاي عبدالله رشتيان كه در تمام مدت اقامت اين كوهنوردان در ايران سمت "دكتر اردو" را داشتند بسمت تيغه شمال‌شرقي حركت كرديم. اين را هم بگويم كه اطلاعات ابتدايي من راجع به تيغه شمال‌شرقي از يكدسته كوه‌نوردان سازمان دماوند كسب شده بود كه در سال 1331 بعزم صعود از آن تيغه تا ارتفاع 4900 متر بالا رفته ولي تا قله نرفته بودند ولي بهر جهت اطلاعات ايشان براي من خيلي گرانبها بود و گر نه ناچار مي‌شديم كه از قدم اول راه شمال‌شرقي را شناسايي كنيم كه خيلي وقت ما را مي‌گرفت. وقتي با آقاي رشتيان به آخرين اطراقگاه گروه فرانسوي در ارتفاع 4300 متري رسيديم، لويي دوبو و پل‌ژاندر را ديديم كه با كوله پشتي و خستگي زياد از راه ديگر به محل اطراق نزديك مي‌شدند. معلوم شد كه آن دو نفر بعوض صعود مستقيم به محل اردوگاه روز قبل راه خود را بطرف دره يخار بريده و در آنجا مطالعاتي كرده‌اند.
آنها گفتند كه صعود از اين دره بعلت سنگ غلطانها و بهمن‌هاي يخي غلطان جز در هنگام شب كه همه چيز يخ مي‌بندد و بر جاي مي‌چسبد امكان ندارد و بعد افزودند كه چون تجهيزات لازم و از جمله كلاه‌خود براي اين كار ندارند از آن منصرف مي‌شوند.
لويي دوبو دست مرا گرفت و گفت بيا از 300متري اينجا مي‌تواني گوشه‌اي از اين‌همه كه ما گفتيم ببيني.
باتفاق او به سمت فوقاني تيغه سنگي كه مشرف به دره يخار بود رفتيم . از آنچه ديدم و بگوشم رسيد حيرت و خوف كردم. از آن سنگي كه روي آن ايستاده بوديم يك ديواره عمودي سنگي كه لااقل سيصدمتر مي‌شد به كف يكي از دهليزهاي تنگ و بسيار پر شيب دره يخار مي‌رسيد از داخل دره صداي سنگهاي قلطان چنان بگوش مي‌رسيد كه گويي چند واحد توپخانه باهم آتش مي‌كردند. معلوم نبود آن سنگها از كجا جدا مي‌شوند و به كجا فرو مي‌ريزند. اين صداها گاه و بيگاه بگوش مي‌رسيد ولي صداي يك رودخانه زير زميني بطور دائم زمينه ثابت آن آهنگ رعب آور راتشكيل مي‌داد. لويي دوبو گفت: آنچه در قعر دره مي‌بيني سنگ و خاك نيست ، يخ است كه شن و خاكستر آتشفشان روي آنرا پوشانيده و اين صداي آب از زير آن يخها مي‌آيد. من فهميدم كه لويي راست مي‌گويد و تازه شايد شب هنگام نيز صعود از اين راه خالي از خطر نباشد.
اين بود كه به محض آنكه در بعدازظهر يكي از روزهاي هفته گذشته كه آقايان ناصحي و امامي براي مشورت نزد من آمدند فورا آنچه را شنيده و ديده بودم بايشان گفتم و آن دو مخصوصا از شنيدن اين نكته كه شب هنگام بايد صعود كنند سخت جا خوردند و بهر حال نصيحت من بايشان اين بود كه ابتدا يكشب درنزديكترين نقطه به ديواره ‌ها و يخچال معلق دره يخار بخوابند و خوب مطالعه كنند و بعدا هم يك گروه مراقب در روي يكي از تيغه‌هاي تخت فريدون ياتيغه شمال‌شرقي بگذارند و علائم مخصوصي بين خود قرار دهند و پس از همه اين كارها برگردند و در ماه بعد صعود كنند. موقع شناسايي هنگامي انتخاب شده بود كه شب 14 مي‌شد و ماه قرص كامل بود و قرار بر اين بود كه پس از شناسايي چهاردهم ماه بعد صعود اصلي عملي شود.
بعدا شور و حرارت آن دو نفر و تجهيزات خوبي كه فراهم كرده بودند و مخصوصا كه گفتند يك يا دو گروه نيز در همانموقع قصد دارند از تيغه تخت فريدون بقله صعود كنند و ممكن است وظيفه گروه مراقب را برعهده گيرند بمن اين جرات راداد كه پيشنهاد كنم "اگر" ضمن شناسايي شرايط را مساعد تشخيص دادند صعود كنند و كار را تمام كنند ولي تمام جنبه‌هاي اين "اگر" را براي ايشان شكافتم و تا آنجا كه عقلم قد مي‌داد نصيحت كردم.
حالا كه پيروزي به چنگ آمده ضمن خوشحالي، از يك قسمت متاسفم كه اين دو نفر به موضوع "گروه‌مراقب" توجهي نكرده بودند. من اميدوارم اگر گروه‌هايي از كوه‌نوردان ايران بعد از اين به چنين كارهاي حطيري دست مي‌زنند موضوع گروه "مراقب" راهرگز از ياد نبرند زيرا هميشه اين گروه است كه اغلب جلو خطر و احيانا مرگ را مي‌گيرد.
اين‌همه براي اين نوشته شد كه عظمت اين كار روشن شود و حالا خوبست ببينيم خود دره يخار چيست.
براي آنكه دره يخار رابشناسيم بهتر است از قله دماوند شروع كنيم و رو به دره يخار پايين بياييم. مي‌دانيد كه قله دماوند را سرپوشي از يخ بصورت يك كلاه خود گرفته است كه قسمت بالايش دهانه آتشفشانست. قسمت اعظم اين يخچال به سمت دره يخار قرار گرفته و انتهاي آن بصورت يك يخچال معلق برفراز دره يخار واژگونست. اگر شما در قله دماوند رو به دره يخار بايستيد در سمت چپ خود تيغه شمالي معروف به تيغه تخت فريدون و سمت راست خود تيغه شمال‌شرقي را مي‌بينيد. بين اين دو تيغه يك شكستگي عظيم و حيرت آور است كه همان دره يخار است و از ارتفاع تقريبي 2300 متر (استله‌سر)شروع مي‌شود و تا زير يخچال معلق دره امتداد پيدا مي‌كند.
يخچالي كه از قله دماوند شروع شده و ظاهرا به يخچال معلق يخار ختم مي‌شود بسيار وسيع است و اگر از نظر وسعت نتوان آنرا بزرگترين يخچال ايران ناميد لااقل از نظر شكل و نوع در ايران بي نظير است، چه با اشل كوچكتري داراي تمام مشخصات يخچالهاي آلپ و هيماليا است و فقط در آنجا است كه شما مي‌توانيد در ايران شكافهاي عميق، برجهاي تنومند يخي و يخچال معلق ببينيد.
اينكه نوشتم يخچال مذكور "ظاهرا"به بخچال واژگون يخار ختم مي‌شود براي آنست كه در حقيقت اين يخچال تا خيلي پايين‌تر تا ارتفاع 2800 متر امتداد پيدا مي‌كند منتها مسافتي زير يخچال واژگون سنگ و خاك و خاكستر ‌هاي آتشفشان روي يخ را پوشانيده است و گاهگاه شكافهاي يخي عميق و صداي آب زيرزميني كه مانند صداي آبشار بزرگي دائم بگوش مي‌رسد مويد وجود اين يخچال است و با اين حساب از اين نظر نيز مي‌توان آنرا بزرگترين يخچال ايران ناميد.
يخچال سرپوش مانند قله درجايي تبديل به يخچال واژگون مي‌شود كه به يك شيب عمودي خيلي تند يعني يك ديواره عظيم سنگي مي‌رسد و در آنجا معلق مي‌ماند بنابراين يخچال مذكور و بندهاي سنگي اطرافش كه به تيغه‌هاي شمال‌شرقي و شمالي مي‌پيوندد يك حصار محكمي در قسمت فوقاني دره يخار ايجاد كرده كه در آنجا دره دائما مورد بمباران بهمن‌هاي سنگي و يخي قرار مي‌گيرد و به هيچ جنبنده‌اي اجازه نداده و نمي‌دهد كه بي‌گدار به آب بزند و پيدا كردن اين گدار هم كاري بوده كه اين دو جوان ايراني پيروزمندانه انجام داده‌اند.
كيهان ورزشي قصد دارد براي آنكه عموم علاقمندان به زمين‌‌شناسي و كوه‌نوردي از اين عكسها استفاده كنند جلسه نمايشي در تالار كيهان ترتيب دهد كه تاريخ آن باطلاع عموم خواهد رسيد.
حالا بعد از اين توضيحات به گزارشي كه آقاي ناصحي براي ما نوشته است توجه فرماييد.
كاظم گيلانپور

0 comments: