سیل در غار دانیال - نگارش احمد رفیعی ( 15/8/88)

گزارش حادثه سیل در غار دانيال
احمد رفیعی- مهر88
در كشور ما به سيل در غار زياد توجه نمی‌شود يا شايد من چنين فكر مي كنم و شايد چون تعداد غارهايي كه سيل گير هستند كم است, تا به حال مشكل زا نبوده است و در كلاسها و مجامع خيلي به آن توجه نمي شود . گزارش تيم چهار نفره ما كه گرفتار سيل در غار دانيال شد, شايد پندي براي افراد علاقه مند به غار نوردي باشد .
روز چهارشنبه يكم مهر ماه 88 ساعت 9:45 ما وارد غار شديم . همه چيز طبيعي بود مثل دفعات قبل . ياد آور ميشوم تا اين تاريخ 44 بار از اين غار بازديد كرده بودم و 14 بار به آخر غار رسيده بودم و امروز 45 امين بار بود و 15 امين بار كه به آخر غار رسيدم. سال گذشته كه غارنورد انگليسي ،سايمون بروكس، نقشه اين غار را تهيه كرد، از دهانه تا انتهاي غار را 2158 متر گزارش كرد كه از همان لحظات اول غارنورد كامل در آب فرورفته و با توجه به دماي پايين مشكل سرما تا آخر برنامه وجود دارد.
ساعت حدود 12:30 آخر غار بوديم .در انتهاي غارکه اطاقي حدود 2.5*2 متر كاملاً گلي وجود دارد بچه ها خيلي خوشحال بودند . به هم تبريك گفتيم و شروع به بازگشت كرديم . هنوز 5 متر از برگشت طي نشده بود كه در سمت راست ما كه هميشه مقداري آب از سقف فرو مي آيد اين بار مقدار زيادي آب گل آلود فرو مي ريخت كه ما را نگران كرد . هر چه جلوتر مي رفتيم مقدار ريزش آب گل آلود از ديوار بيشتر و بيشتر مي شد. آخر غار مسيرهاي به اصطلاح سينه خيز زيادي دارد و ما چاره اي جز عبور هر چه سريعتر از آنها را نداشتيم . خيلي از مسيرها كه بصورت سينه خيز قابل عبوراست حجم زياد آب باعث عبور سريعتر ما بود,چون در جريان موافق آب در حركت بوديم.
خلاصه به تالار ريزان رسيديم كه علامت اين بود كه سينه خيز ها تمام شده است. در طول مسير هميشه نگران مسير دندان اژدها و جوانشاد بودم.مسير دندان اژدها بصورت تونل 12 تا 14 متر كه بايد بصورت پا مرغي عبور كرد سقف تا كف زمين حدود يك متر است كه هميشه تا نيمه آب ميباشد و اين بار تا خود سقف آب گرفته بود و امكان عبور وجود نداشت . برگشتيم در جاي مرتفع قرار گرفتيم.حدود 2 ساعت و نيم تا سه ساعت در آنجا مانديم. نمي دانستيم چه خواهد شد. خيلي سرد بود.كاملاً خيس بوديم . آب هر لحظه بيشتر مي شد و بالاتر مي آمد . راه پيشروي و برگشت نداشتيم . بايد منتظر سرنوشت مي مانديم .
لحظات تلخ و سختي بود . صداي خروش آب اجازه حرف زدن را از ما گرفته بود. حرفهاي جواد نظام دوست در ذهنم تكرار مي شد كه مي گفت : (( در زمان وقوع سيل در غار خونسردي خود را حفظ كنيد)) . و چه خوب اين حرف به فريادمان رسيد . بچه ها را دعوت به تحمل و آرامش مي_ كردم . حدود 2 متر با آب يا سيل كف فاصله داشتيم . آب لحظه به لحظه بالا و بالاتر ميآمد . جايي براي دور هم ايستادن نداشتيم . بنابراين به صورت رديفي به هم چسبيده بوديم تا شايدكمي گرم شويم . وسيله اي نداشتيم ، فقط يك فلاسك آب گرم كه در آن نبات ريخته شده بود ، داشتيم . مقداري نوشيديم كه گرماي آن به ما كمك كرد . تعدادي باطري اضافه و مقداري هم تنقلات داشتيم . همه چراغها را براي صرفه جويي در مصرف باطري خاموش كرده بوديم . وضع بيرون را نمی دانستيم . نمي دانستيم بارانهاي سيل آساي شمال چه تصميمی برای ما دارد . آيا فرصتی برای خروج ما خواهد داد يا خير. بعد از حدود دو ساعت و نيم که به همين منوال سپري شد کم کم حجم آب پايين رفت و زلال تر شد و اميد ما را به زنده ماندن بيشتر کرد . جلوی تونل دندان اژدها آمدم . آب کمي پايين تر آمده بود . اما مقدار کمي از سقف پيدا بود . بايد حرکت مي کرديم . اگر دوباره آب بالا مي آمد و جلوي يکي از مسيرها سد مي شد مرگ ما حتمي بود . فرصتي پيش آمده بود، اگرچه با ريسک مرگ و زندگي . اگرهنگام عبور از اين معبر به يکي از اين دندانه ها گير مي_ کرديم، امکان خلاص شدن ضعيف بود. چون فشار آب خيلي زياد بود ، نبايد نفر اول مي رفتم چون سه نفر پشت سرم بي راهنما ميماندند . نفر اول را با راهنمايي و روشن کردن وضع مسير که چيزي از آن ديده نمي شد روانه کردم . لحظه ترسناکي بود . زمان زياد به نظرمان طول کشيد ، چند بار فرياد زديم، علي صداي ما را مي شنيد ولي ما صداي او را نمي شنيديم چون فاصله ما تا او حدود 14 متر بود . علي خيلي فرياد زد تا يک بار برخورد موج آب با سقف تونل فرصت شنيدن صداي علي را به ما داد . و ما مطمئن شديم علي به آن طرف تونل رسيده است ما سه نفر هم با هم با مقداري زيرآبي رفتن به علي رسيديم و بلافاصله از معبر آب و باد گذشتيم و به اول معبر جوانشاد رسيديم . اول سينه خيز آن که هميشه آب به صورت چکه بود، آبي حدود 5 اينچ از سقف فرو مي ريخت . وارد سينه خيز شديم و بعد هم به حوضچه که در مواقع عادي تا گردن وارد آب شده و بالاي سرمان تا سقف به اندازه سر، جاي هوا دارد اين بار يک متر هم از جاي عبور سر، آب گل آلود بالاتر آمده بود و هيچ راه و روزنه اي براي عبور ما وجود نداشت. فقط سر و گردن ما از آب بيرون بود و سقف بالاي سرمان حدود 30 سانت.اگر آب کمي بالا ميآمد هر چهار نفرمان خفه مي شديم.براي عبور بايد حدود يک متر به عمق فرو و سپس حدود چهار متر زير آبي مي رفتيم .عرض اين معبر بين 30 تا 50 سانت متغير است.
لحظات بسيار خطرناکي بود، ماندن و رفتن هر دو هولناک.اگر لباسمان در آن شرايط به ديواره ها گير مي کرد نمي دانستيم چه خواهد شد.علي آماده حرکت شد.مسير را که اصلا معلوم نبود،برايش شرح دادم.حدود 2 دقيقه طول کشيد تا صداي علي را از شکافهاي کوچک سقف شنيديم.اين دو دقيقه خيلي زمان بود.به اين فکر ميکرديم که علي مي رسد يا گير خواهد کرد.خلاصه صداي علي آمد.نفس نفس مي زد.نفر دوم آماده شد. رفتن او بيشتر از نفر اول طول کشيد.دو بار سرش به در و ديوار برخورد کرده بود.نفر سوم خودم آماده شدم.يک متر به عمق و شروع به پيشروي کردم.هر چه تلاش ميکردم راه تمام نميشد.نفسم تمام شد.بدون اراده دهان و بينيم باز شد و مقداري آب وارد حلقم شد.احساس مي کردم سياه شده ام.
خلاصه نيمه جان به آن طرف آب رسيدم . سر و دهانم را از آب بيرون بردم و حدود 3 دقيقه نفس نفس مي زدم تا کمي جان گرفتم.نفر چهارم همراه کوله وسط مسير آمده و دوباره برگشت.کوله حالا دردسر بزرگي شده بود و شايد حدود 5 تا 7 دقيقه طول کشيد و ما از زنده بودن نفر چهارم نا اميد شده بوديم و به دنبال چاره بوديم که ايشان هم بدون کوله پيدا شد. شروع به حرکت کرديم به طرف درب غار که 850 متر مانده بود. باز هم جاهاي تنگ با سقف نزديک به زمين بود، اما آنها را راحت عبور کرديم.چراغهايمان به علت وارد شدن در آب اکثرا خراب شده بود و ما چهار نفر فقط دو چراغ نيمه سالم داشتيم. چراغهاي اضافه و باطري و سوييچ ماشين و تنقلات با کوله در معبر جوانشاد جا ماند.
هوا تقريبا تاريک بود که از دهانه غار خارج شديم.روي پايمان قرار نداشتيم.با جمله هاي بريده بريده با هم صحبت ميکرديم.در کنار ماشين مانديم تا علي با يک موتور سوار به دنبال کليد ساز رفت. درب ماشين باز شد .کليد منزل را برداشتيم و بعد از خوردن شام به استراحت پرداختيم.روز بعد دوستان به دنبال کوله رفتند . آب پايين تر آمده بود کوله را برداشتند و آمدند و برنامه تمام شد .
1.علت وقوع حادثه : اشتباه من که فکر می کردم هر مقدار آب وارد غار شود همان مقدار خارج خواهد شد که اينطور نبود و در نتيجه بدون لوازم و لباس و توجه به پيش بيني هواشناسي وارد غار شده بوديم.
2.رمز خلاصي ما از اين جهنم توان بالاي آن سه جوان دانشجوي انجمن کوهنوردي دانشگاه تهران که هم سنگ نوردان خوبي بودند و غواصي کار کرده بودند و تمرين زير آب ماندن داشتند و هم تعداد کم که فقط چهار نفر بوديم و شناخت خيلي خوبي که من خودم از اين غار داشتم بعد از چهل و پنج بار وارد شدن به اين غار و هم کلاس مختصري که سه هفته قبل آقاي جواد نظام دوست در همين غار راجع به خونسردي در زمان وقوع سيل در غارها براي ما داشت و اين کلمه خيلي به داد ما رسيد و همه اين موارد باعث عملکرد دقيق ما در مواجهه با اين حادثه شد و حادثه تبديل به تجربه اي خوب شد.

2 comments:

    با تشکر از این گزارش، برای من بسیار آموزنده و در عین حال هولناک بود.

     
    On ۱۳:۳۵ سارا عبدالمحمدي گفت...

    سلام. گزارش شما رو خودنم. چند تا چيز بود كه به نظرم مهم اومد:
    1: شما اشتباه كرديد و خودتون قبول داريد كه اشتباه كرديد. پذيرش اشتباه خيلي ارزشمند هست .بهتون تبريك مي گم.
    2: شما مديريت بحران خوبي داشتيد. واقعا نمي دونم اگه من بودم چه جوري برخور مي كردم. به نظرم فرستادن علي به عنوان نفر اول تدبير هوشمندانه اي بود.
    3: هواشناسي خيلي مواقع اشتباه مي كنه. شرايط هميشه بر وقف مراد نيست. به نظرم بهتر بود توي گزارشتون چند راهبرد و پيشنهاد براي مقابله با سيل را عنوان مي كرديد تا بقيه هم استفاده كنند. شاد و پيروز باشيد.