گزارش دره یخار دماوند

به نام خدا

یکی از نقاط مجهول که سالیان سال در پرده ابهام باقی مانده بود صعود از دره شمال شرقی دماوند معروف به دره يخار است که به علت موانع طبیعی فراوان و ریزش های خطرناک همچنان در بوته ابهام مانده بود وغیر قابل صعود می نمود. در حقیقت این برنامه استثنائی و با شرایط خاص خودش بود که موانع و مشکلات آن در کمتر برنامه ایی دیده شده است .بزرگترین این موانع در درجه نخست ریزش و سقوط سنگ های غلطان بود و دیگر وجود یخچال های عظیم و پر شیب که نظایر آن را حتی در منطقه علم کوه کمتر می توان یافت. ریزش از مسیر دهلیزهای تیغه شمالی وشمال شرقی که به دره یخار منتهی می شود.
"بهمن ناصحی "


قله دماوند را سر پوشی از یخ به صورت یک کلاه خود گرفته است که قسمت بالایش دهانه آتشفشان است. قسمت اعظم این یخچال به سمت دره يخار قرار گرفته و انتهای ان به صورت یک یخچال معلق بر فراز دره یخار وازگون است. اگر شما در قله دماوند رو به دره يخار بایستید در سمت چپ خود تیغه شمالی معروف به تخت فریدون و سمت راست خود تیغه شمال شرقی را می بینید. بین این دو یک شکستگی عظیم و حیرت آور است که همان دره یخار است و از ارتفاع تقریبی 2300متر (استله سر )شروع می شود و تا زیر یخچال معلق دره امتداد پیدا می کند.
"کاظم گیلان پور "

در سال 1332یک گروه فرانسوی به سرپرستی برنارد دوپو به ایران آمده بودند آنها علاوه بر صعود از جبهه شمال علم کوه قصد داشتند از دره یخار هم صعود کنند زیرا در یکی از مجلات کلوپ آلپاین آلمان از این دره با حیرت و وحشت فراوان یاد شده بود. گورتر و یکی دو کوه نورد معروف آلمانی دیگر که در سال 1936 برای نخستین بار از تیغه تخت فریدون به قله دماوند صعود کرده بودند از روی تیغه مطالعاتی روی دره يخار به عمل آورده و عکسهایی برداشته و حتی از محلی که در قسمت فوقانی تخت فریدون قرار گرفته و تخت جمشید نام دارد و ابتدای راه یخ و برفی قله دماوند است و سعی کرده بودند حتی الامکان خود را به يخار نزدیک کنند ولی بهر حال موفق نشده بودند و تصمیم داشتند که در فرصت دیگری این کار بکنند که وقوع جنگ این فرصت را برای ایشان ایجاد نکرد. ولی گزارش خود را نوشتند و چون یکی از وظایف کلوپ آلپاین فرانسه در دایره مخصوص ضبط مشخصات نقاط مجهول و فتح نشده در تمام جهان است آن نوشته ها نیز در پرونده مخصوص کوههای ایران در کلوپ آلپاین فرانسه ضبط شد.
"کاظم گیلان پور"


گزارش دره يخار

حدود سیصد متر پایین تر از قله در جهت شرق دره يخار با ستیغ های به شدت خرد و ریزشی و دهلیزهای پر شیب و پوشیده از یخ تمام چهره شرقی دماوند را پوشانده است. در هر شرایطی جنوب راه نجات است ولی شرق با همه شباهت ظاهری بن بست کامل است.
در سالهای اخیر صعود از دره يخار در یک برنامه 3 روزه توسط یک گروه کوچک با روش سبکبار (الپی)صعودی متعارف به حساب می آید. از حدود ارتفاع 4700نزدیک 1700متر یخ نوردی تمام عیار در شیبی که حداکثر به هشتاد می رسد و توان بدنی مناسب برای حمل بیست کیلو بار و همچنین استفاده از فنون و تجهیزات جدید یخ نوردی ملزومات اجرای این برنامه هستند. نباید فراموش کرد که گرم شدن زمین و آب و هوای منطقه تغییرات اساسی در شکل یخچال يخار ایجاد نموده و از یخ های معلق و دیواره 30متری با شیب منفی که در نخستین صعودها وجود داشت و به صورت مصنوعی صعود می شد نشانی باقی نمانده دیدن دره يخار از یال تخت فریدون با ان ستیغها و برج و باروهایش به قدر کافی وسوسه انگیز و صعود دوستانمان(کاظم فریدیان و سهند عقدایی و احسان جباری در سال 84) قبطه بر انگیز بود و زمانی تصمیم این صعود را گرفتم که به عنوان گروه پشتیبان از یال شمال شرقی به سر پرستی خانم شیما شادمان قله دماوند را صعود می کردیم .سال 85 برنامه پیمایش غار پراو فرصت صعود دره يخار را گرفت از طرفی احساس میکردم هنوز آمادگی لازم را ندارم اما صعود یخچال کسری تجربه خوبی را برایم به ارمغان آورد و در سال 86 موفق به اجرای برنامه شدم .
در تاریخ 86.7.3 ساعت 6 بعد از ظهر با حسین در ترمینال شرق قرار گذاشتم با مینی بوس خالی که به سمت آمل می رفت همراه شدیم در جاجرود کاظم به ما ملحق شد .ساعت 10 شب به ده گزنه رسیدیم و با یک وانت به ده رفتیم .
شب را در مسجد ابوالفضل اطراق کردیم .فضایی روحانی و آرام که پشتوانه خوبی برای صعودمان بود .
اولین شب برنامه به خوبی سپری شد و صبح ساعت 4 بیدار شدیم و 4.30 حرکت کردیم ده در سکوتی ارام فرو رفته بود .به کسانی که در خانه های گرمشان خوابیده بودند حسودیم شد .ارام ارام سرعتمان بیشتر شد و روز هم به دنیا آمد .به دلیل رانش زمین مسیر تغییر کرده بود و از چشمه ها (اسپه و استله سر) هم خبری نبود البته چشمه اول غیر قابل شرب (گوگردی) و چشمه دوم (استله سر) هم کاملا خشک شده بود .با تشنگی زیاد به راهمان ادامه دادیم به امید آب در پهن کوه . ساعت 9صبح به پهن کوه رسیدیم صبحانه خوردیم و مسیر دره را در پیش گرفتیم بعد از کلی بالا و پائین کردن وارد دره شدیم .ابتدای دره خوش منظره و سر سبز با چشمه های فراوان ولی کم کم چهره منطقه عوض شد و تبدیل به دیواره های بلند در دو طرف و تقریبا بدون گیاه و البته صعودی مشکل تر، به آبشاری رسیدیم که به نظر حسین سال قبل یک پل برفی بوده.به ناچار از سمت راست دره که یک شیب تند و ریزشی بود صعود کردیم .1.30 ساعت صرف صعود و تراورس و فرود شد در حالی که اگر پل برفی را داشتیم 5 دقیقه طول میکشید .راهی طولانی و مشکل را در پیش داشتیم کمی استراحت بعد از این صعود پیش بینی نشده حالمان را جا آورد.
در دو طرف دره صخره ها و برج های با شکوهی دیده می شد و در زیر پایمان سنگهای ریز و درشتی که حرکتمان را کند می کرد .از زیر تونل های برفی رد می شدیم و گاهی از روی آنها . به سختی حرکت میکردم چون هم کوله ایی سنگین داشتیم وهم حرکت روی ترکیبی از یخ و برف و ماسه کار مشکلی است .
ساعت 4.30 بعد از ظهر بود که کاظم که جلوتر از ما حرکت می کرد خبر خوشحال کننده ایی داد به محل شب مانی رسیدیم .

محل شب مانی به لحاظ در امان بودن از خطر ریزش سنگ و داشتن ظرفیت 4 نفر جای مناسبی بود .با برفی که به سختی از یخچال آوردیم آب گل آلودی را درست کردیم و شب نسبتا خوبی را به صبح رساندیم .
5صبح بیدار شدیم ولی مجبور بودیم تا روشنایی کامل هوا صبر کنیم تا بتوانیم سنگ هایی را که از دهلیزها سرازیر می شوند را ببینیم .
ساعت 7صبح اولین قدم را به سمت یخچال برداشتیم .خوشامد گویی یخچال به ما ریزش سنگ و غرش بود .لحظات پر استرسی را می گذراندم هر چند شگفتی هایی برای من داشت اما از ترس برخورد سنگ بیشترین توجهم به دهلیز شمال شرقی یعنی سمت راست یخچال مرکزی بود در سکوت مطلق بودیم و با هم حرف نمی زدیم تا صدای حرکت سنگ ها را بشنویم .از همه طرف سنگ می آمد مرتب باید تغییر مسیر می دادیم لحظاتی ارامش برقرار می شد اما دوباره سنگ .......
سنگی در امتداد ما می آمد اما قبل از هر واکنشی سنگ با یک بر خورد کوچک از وسط پای کاظم رد شد و شلوار و کفشش را پاره کرد . بعد از این برخورد برای اینکه دید مناسبی داشته باشیم به سمت راست یخچال رفتیم در حال تراورس بودیم که انگار زلزله ایی اتفاق افتاد بارانی از سنگ باریدن گرفت ، سرعتمان را بیشتر کردیم تا از مسیر ریزش خارج شویم اما سرعت گرفتن با کرامپون و کوله سنگین برایم مشکل بود و یکی از ان قطرات باران به پایم خورد درد وحشتناکی داشت ناله کردم نمی توانستم حرکت کنم قطره اشکی هم جاری شد که بر خلاف قطره قبلی آرامش را به من برگرداند .به هر حال نوش جان کردن این سنگ سرعتم را بیشتر کرد .
شیب یخچال تند شده بود و ما زیر دهلیز شمال شرقی بودیم .از اینجا به بعد با طناب صعود کردیم طول اول را کاظم سر طناب رفت و حسین حمایت می کرد و من هم دید بانی و گوش بانی می کردم و طول بعدی را من حمایت کردم و حسین دید بانی یک لحظه سرم را بلند کردم و شاهد جدا شدن سنگ از سمت قله در انتهای دیدمان بودم و مستقیم به سمت کاظم خوشبختانه سنگ در50 متری کاظم به زمین خورد و مسیرش تغییر کرد .
خلاصه بعد از چهار طول صعود از زیر دهلیز پر ریزش رد شدیم و وارد دهلیز مرکزی که همان مسیر اصلی است شدیم .نفس راحتی کشیدیم و با خیالی آسوده تر کار می کردیم 6طول دیگر را پشت سر گذاشتیم و ساعت 5 شد و هوا رو به تاریکی به محل شب مانی نرسیده بودیم (یک جزیره سنگی در وسط یخچال) اما هوای سرد و خستگی و یخ زدن طناب( طناب های golden dry مناسب صعود های یخچالی هستند چون دارای هسته و روکش ضد آب هستند و طناب ما به خاطر کهنه بودن و مستهلک شدن فاقد این خصوصیات بود) ما را وادار می کرد به فکر پیدا کردن جایی باشیم ترس بی موردی از طناب ها داشتم همش احساس می کردم داره پاره می شه و مرتب از کاظم می پرسیدم امکان داره که طناب پاره بشه و کاظم هم نگاه پر معنایی میکرد.جایی را در سمت راست یخچال در جهت شمال که ردیفی از یال ها و برج ها با سنگ های ریزشی قرار داشت با زحمت زیاد و با فرود و صعود پیدا کردیم جای پر شیبی بود اما از وسط یخچال بهتر بود .

شب سردی بود در کیسه خوابم مچاله شده بودم چند بار جایم را تغییر دادم اما فایده ایی نداشت به دیوار تکیه دادم و تا صبح بیدار بودم .خلاصه سپیده زد و آفتاب در آمد ولی همچنان سرد آب هایی که داشتیم با غفلت من یخ بسته بود چون قرار بود من ان را در کیسه خوابم بگذارم و یادم رفته بود .
کل موجودی آب مان 1.50 لیتر بود و باید جیره بندی می شد اما غذا و تنقلات به حد کفایت بود .
از محل شب مانی پائین آمدیم و صعودمان را شروع کردیم شیب مسیر نسبت به روز قبل کمتر بود اما بدن مان خسته و ارتفاع بالا تر .10 طول دیگر صعود کردیم (البته 3 طول آخر را 100 متری صعود کردیم) و به انتهای سیر رسیدیم
طناب ها را جمع کردیم به اطراف نگاهی انداختم و از اینکه توانسته بودم این دره را که 3 سال بهش فکر میکردم صعود کنم خوشحال بودم .
2 ساعت دیگر هم صعود کردیم تا به تپه گوگردی برسیم و از آنجا به بارگاه سوم تعدادی از دوستان آنجا بودند و با چایی گرمی به استقبالمان آمدند .
ساعت 10.30 به مسجد رسیدیم و با وانتی که دوستان تهرانی برای ما فرستاده بودند به تهران برگشتیم ساعت 3 به خانه رسیدم و6 صبح راهی کار در بیمارستان .
خدا را شکر می کنم که به یکی دیگر از خواسته هایم رسیدم .


براي مشاهده عكسهاي بيشتر از برنامه اينجا را كليك كنيد!

ليلا اسفندياري و كاظم فريديان ليلا اسفندياري وحسين ابوالحسني

2 comments:

    On ۰۹:۰۸ ناشناس گفت...

    بهتر بود از دومين گروه ايراني كه از باشگاه دماوندبعد از ناصحي از دره يخار قله رو صعود كردن هم نامي برده ميشد به سرپرستي حسين قاسميان.

     
    On ۱۳:۵۱ Unknown گفت...

    دست مریزا خیلی عالی صعود کردین ای کاش منهم بتونم این مسیر را صعود کنم