سالروز درگذشت امیر احمدی و وکیتوریا کیانی راد

عروس ِ پراو
مي خواستم ننويسم ... اما کودک درونم بر حسب عادت دلتنگي مينويسد
و من میگریم
چه حس غریبی دارم امروز
میان این هیاهو ...







سلام غنچه نورسته در بهارانم
عزيز و پاك و صميمي و خوب تر از خوب
سلام كوچك و زيبا لطيف و روحاني
سلام عادت اين قلبهاي زنداني
زبار غصه و غم ها شكسته ايمانم
راستي چه خبر ؟ از ابرها چه خبر؟
هنوز مي بارند؟
اميد را به دل كشتزار مي كارند ؟
هنوز مزرعه هاي شمال سرسبز است ...
بگو بگو چه خبر ؟ از آسمان چه خبر ؟
نگاه كردن از آنجا چه لذتي دارد ؟
تمام جانوران را تو ريز مي بيني
و مرزهاي زمين را تميز مي بيني ؟
چقدر رويايي !
چه قدر رويايسيت كه زير بال و پرت سطح آسمان باشد
و اوج پر زدنت عمق كهكشان باشد
از اسب ها چه خبر ؟ از اسب ها كه قشنگ و سفيد و مهتابند
سبك تر از پر قو سبك تر از خوابند
و راه هاي فضا را دقيق مي بينند
شنيده ام كه برايت ستاره مي چينند ...
دمي تعمل كن !
به جان آنكه برايت ستاره مي چيند ،
دمي تحمل كن
مني كه زشتم و پستم و عاشقت هستم
مني كه مي ترسم و هم شكسته پرم
چگونه بال به بالت در آسمان بپرم ؟
چگونه دل بكنم ...
به قول خواجه دوردي كشان لسان الغيب :
چگونه طوف كنم در فضاي عالم قدس
كه در سراچه تركيب تخته بند تنم









به قلم دوستي :
اگر روزگاري گذارتان به کرمانشاه افتاداگر به ياد اين دو تن افتاديداگر خواستيد پراو را ببينيدبراي پيدا کردن پراو دنبال کوهي بگرديد که از همه کوه ها بلند تر استغار در دل اين کوه به پايين آمده از نزديکي قله آنهمان قله بلند و مرموزدر سينه کوه در زير چاه 18 غار حفره اي است که روي آن پوشانيده شده است ؛در داخل آن حفره دو کيسه استو داخل هر کيسه دنيايي از اميد ، شور و عشق به آيندهبراي ابد خاموش شده است...





و شاید امروز غم انگیز ترین روز خداست ...
یاد و خاطرت تا ابد جاودان... اي عروس پراو


مطالب بالا عینا از وبلاگ صلح عشق انسانيت و ديگر هيچ ... نوشته مروارید دارئی نژاد گرفته شده است

0 comments: