عباس محمدي


اشاره : در سال‌هاي79-1370 كار روي ديواره‌هاي بلند ايران(به طور خاص ديواره‌هاي علم‌كوه و بيستون كه به نوعي معيارهاي ديواره‌نوردي كشور به حساب مي‌آيند) به نسبت دهه‌ي پيش از آن كاهش يافت، در حالي كه در كشورهاي پيشرفته به موازات رونق كار سالني و سنگ‌ كوتاه، ديواره‌نوردي هم روزبه‌روز از لحاظ كمي و كيفي پيشرفت داشته است
نگارنده معتقد است كه علت اين بي‌رونقي، بي‌انگيزگي سنگ‌نوردان ايراني است كه صعودهاي بلند براي آنان ديگر نه هدف است (به عنوان تفريح يا فرضاً حرفه)، و نه وسيله (در خدمت يك آرمان يا دستگاه). لازمه‌ي بررسي گرايش‌هاي گوناگونِ سنگ‌نورديِ ايران در مقاطع زماني مختلف، شناخت وضعيت اجتماعي كشور در اين دوره‌ها است. در اينجا، فقط به بررسي اجمالي موضوع مي‌پردازيم كه مي‌تواند طرحي باشد براي مطالعه‌ي دقيق‌تر در آينده. پيش از آن كه به طور خاص به موضوعي كه عنوان اين مقاله است، بپردازيم، اشاره‌اي به انگيزه‌هاي پرداختن به ورزش در ادوار گذشته مفيد به نظر مي‌رسد.
ورزشي كه امروزه درصد قابل توجهي از مردم به قصد تفريح و تفرج به آن مي‌پردازند، يا ورزش‌هاي آماتوري براي كسب مقام، اساساً محصول آسايش فكري و آرامش اجتماعي است؛ در فضاي ملتهب و ناامن، يا در فقر اين ورزش‌ها همگاني نمي‌شود، و ورزش قهرماني به ندرت پا مي‌گيرد. افزايش رفاه موجب گسترش اين گونه از ورزش و شكل‌گيري ورزش حرفه اي يا تمام وقت مي‌شود كه در آن گذران زندگي شخص هم با ورزش توأم است. در اينجا، ما ورزش‌هايي را كه به قصدِ تفريح يا كسب مقام (در ورزش ماتور) انجام مي‌شود، و يا حرفه‌ي شخص است، ورزشِ هدف مي‌ناميم. در شرايط ديگري از وضعيت اجتماعي ممكن است، ورزش‌هاي هدف گسترش نيابند، اما ورزش‌هايي هك ما در اينجا آنها را ورزش‌هاي در خدمت مي‌ناميم مورد توجه باشند. منظور از ورزش‌هاي در خدمت، آن دسته از ورزش‌ها است كه شخصِ مشغول به آن هدفي بيرون از خود آن رشته را پي مي‌گيرد و ورزش براي او نه حرف است و نه تفريح. سابقه‌ي اين گونه ورزش به چند هزار سال پيش برمي‌گردد.
مرتضي راوندي در تاريخ اجتماعي ايران مي‌گويد: «در مذهب زرتشت كه مربوط به ششصد سال قبل از ميلاد مسيح است، براي توفيق در فعاليت‌هاي گوناگون اقتصادي و اجتماعي، مردم را از تنبلي و تن‌آسايي برحذر داشته بودند.»(1) همچنين مي‌گويد: «… استادان سواري و تيراندازي، كودكان و نوجوانان را سواري و تيراندازي مي‌آموختد و بدين وسيله سعي مي‌كردند، تجارب خود را كه ضامن استقلال كشورشان بود، به نسل آينده انتقال دهند.»(2) درواقع ورزش به قصد كسب مهارت‌هايي كه استفاده‌اي «واقعي» و در خدمت نيازهاي ديگري داشته، انجام مي‌شده است. به جرأت مي‌توان گفت كه اين نوع ورزش مادر همه‌ي ورزش‌هاي بعدي است كه صرفاً به منظور نمايش و تفريح شكل گرفتند يا در دوره‌هاي بسيار متأخر به عنوان يك حرفه‌ي مستقل و «در خود» جايي در جامعه يافتند. بنيان‌گذاران مسابقه‌هاي المپيك در يونان باستان هم منظورهاي اجتماعي و سياسي داشتند؛ پلوتارك در شرح زندگاني ليكورگ (قرن هشتم پيش از ميلاد) مي‌گويد: «… وي در نظر داشت تا وضع زنان را مرتب نموده، روابطشان را بر روي اصول صحيحي منطبق كند و همچنين وضع مردم را بر طبق موازين عقلي نظم دهد؛ پس اولين توجهش بدين معطوف شد كه دختران (هم) بدن خود را با تمرين و ورزش سخت و محكم كنند …»(3) كوه‌نوردي از فعاليت‌‌ها و ورزش‌هايي است كه «در خدمتِ» زندگي روزمره و تحركات دفاعي و نظامي بوده است.
به علت وجود كوه‌هاي بسيار در ايران، پرداختن به كوه‌نوردي بخشي از زندگي مردم بوده است. راوندي اشاره مي‌كند كه يكي از علل پرداختن ايرانيان به كوه‌نوردي برگزاري مراسم دعا و نيايش اهورامزدا بوده «زيرا ايرانيان جهت انجام مراسم مذهبي به نقاط مرتفع و كوهستاني مي‌رفتند و اغلب آتشكده‌ها در نقاط بلند و مرتفع، در خارج شهرها قرار داشت.» و «وجود سنگ‌نگاره‌ها و مجسمه‌هاي بزرگ در دل كوه‌ها، همچون مجسمه‌ي شاپور اول ساساني در غار شاپور كازرون، نشان‌دهنده‌ي آشنايي و استادي ايرانيان در كوه‌نوردي است.» «صرفنظر از استفاده‌هاي مخابراتي از نقاط مرتفع كوهستان‌ها، از نظر جنبه‌ي دفاعي نيز ايرانيان ناچار بودند كه كوهستان‌هاي كشور خويش را بشناسند تا در موقع هجوم اقوام مهاجم، بخوبي بتوانند آنها را غافلگير كرده و مورد حمله قرار دهند. به همين سبب كوه‌نوردي به عنوان يك ورزش مورد توجه ايرانيان بوده و فنون آن توسط كوه‌نوردان نامدار و مجرب به سربازان و علاقمندان آموخته مي‌شده است.» «در مورد خسرو پرويز گفته‌اند كه بهره‌ي دوم از روزهاي هر ماه را ويژه‌ي كوه‌پيمايي و دشت‌نوردي و كشار كرده بود تا اين كه همواره جان و تن را تازه و ورزيده نگاه دارد و بيكارگي و فرسودگي بر اندام چيره نگردد.»(4) به جز نيروهاي رسمي و حاكم، كساني كه بر حكومت‌هاي ظالم مي‌شوريدند نيز غالباً مجبور بودند كه در كوه‌ها به ويژه در كوه‌هاي دشوار سنگي پناه بگيرند. باستاني پاريزي مي‌نويسد: «… هر وقت اين مملكت دچار بحران شده است، اين كوهستان‌ها و قبايل كوهستان بودند كه به شهرها سرازي شدند و مانند سيلاب،‌ فساد و تباهي را شستند و حكومت ايجاد كردند. تنها مي‌توانم اشاره كنم به تشكيل دولت ماد و ايجاد قلعه و شهر اكباتان، و تشكيل دولت نظامي كه پيشقدمان نادر، يعني ارشك و تيرداد از نسا دامن همت به كمر زدند، و گئومات مغ نيز از كوهستان اركادس برخاسته بودند.»(5) كنده‌كاري‌هاي شگفت‌انگيز روي ديواره‌هاي عظيم نقش رستم در فارس، و بيستون و طاق بستان در كرمانشاه، و نيز وجود قلعه‌هاي متعدد در كوه‌هاي صعب‌العبور مانند قلعه‌ي حسن صباح در الموت و قلعه‌ي بابك در كليبر، يا قلعه‌ي وُشّاق و برج «بزوباز» در نطنز، نمونه‌هايي هستند كه ما را متوجه‌ي وجود سنگ‌نوردان ماهر در تاريخ ايران مي‌كند كه مهارت خود را «در خدمتِ» معماري قرار داده بودند.
در پاره‌اي مناطق هم سنگ‌نوريد «در خدمتِ» شكار يا جمع‌آوري هيزم بوده است؛ ناصرالدين شاه در سفر به عتبات، هنگامي كه به نزديكي‌هاي كرمانشاه مي‌رسد سنگ‌نورداني را مي‌بينيد كه از ديواره‌هاي دشوار و عظيم منطقه بالا مي‌رفتند: «… امشب بعضي كوه و كمرروهاي بيستون بالاي كوه رفته آتش روشن كرده‌ بودند. خيلي مشكل است رفتن به اين كوه، به غير از بز كوهي محال است كسي برود. اينها رفته بودند. شب هم الي صبح در كوه بودند … (در طاق بستان هم) چند نفر كوه‌ و كمررو، كه در بيستون شب و روز آتش روشن كردند، اينجا آمدند از اين پله‌ها و كمرها و جاهاي صاف، مثل بز كوهي بلكه بهتر رفتند و آمدند. بسيار بسيار عجيب بود.»(6) مي‌توان تصور كرد كه آن سنگ‌نوردان جز آن كه كار روزمره خود را انجام مي‌دادند، با ورود پادشاه قصد اجراي يك نمايش متهورانه را هم داشتند؛ و اين يكي از نمونه‌هاي نادر اجراي سنگ‌نوردي به قصد نشان دادن مهارت، و ايجاد حس تحسين.
در دوران پيش از ظهور كوه‌نوردي جديد در ايران است. ابراهيم بابايي، يكي از پيشگامان سنگ‌نوردي فني ايران، و از گشايندگان نخستين مسير به سبك نوين روي ديواره‌ي بيستون، تعريف مي‌كند كه در آن برنامه‌ي گشايش مسير (سال 1347) پيرمردي را ديدند كه به طرز شگفت‌آوري از ديواره بالا مي‌رفت و با كوله‌باري از هيزم پايين مي‌آمد. او گاه براي اين كار از تكه‌هاي چوب كه مانند «گُوِه» در شكاف‌هاي سنگ قرار مي‌داد نيز استفاده مي‌كرد. تا پيش ازسال‌هاي دهه‌ي 1320 ، به علت فقر فراگير و ناامني اجتماعي، «كوه‌نورديِ هدف» در ايران تقريباً وجود نداشت، و از «سنگ‌نورديِ هدف» يا سنگ‌نوردي به خاطر سنگ‌نوردي هم به همين دليل اصلاً خبري نبود. احتمالاً نخستين حركت سنگ‌نوردي از اين‌گونه ك در ايران انجام شدها ست، صعود دو آلماني از گُرده‌ي شمالي علم كوه (كه بعداً به «گُرده‌ي آلماني‌ها» معروف شد) است كه به سال 1315 صورت گرفت. اما در اين مورد هم مي‌توان با توجه به حضور آلماني‌ها در ايران آن روز با انگيزه‌هاي نظمي و اقتصادي، تصور كرد كه آن صعود چندان هم «بي‌منظور» يا صرفاً يك حركت ورزشي نبوده و در كنار يا «در خدمتِ» هدف‌هايي بوده است.
صعود جليل كتيبه‌اي و محمدعلي تفرشي از ديواره‌ي شمالي شاخك در منطقه علم‌كوه (سال 1330) را مي‌توان نخستين حركت خالصاً ورزشي و بزرگ سنگ‌نوريد در ايران دانست.(7) آنان بدون آن كه از سوي حاكمي ترغيب يا پشتيباني مالي شده باشند و يا انگيزه‌اي نظامي، علمي و … داشته باشند، صرفاً به خاطر سنگ‌نوردي دست به اين كار زدند. قطعاً فضاي اجتماعي باز (در فاصله‌ي 1320 تا 1332) و شكل‌گيري يك طبقه‌ي متوسط و مستقل كه با دستاوردهاي فرهنگي كشورهاي پيشرفته آشنا شده بود، زمينه‌ساز اين حركت و كارهاي ورزشي مشابه بود. پس از خفقاني كه از سال 1332 به بعد بر كشور حاكم شد. تا سال هاي (حداقل تا 1347) هيچ حركت مستقل و بزرگ سنگ‌نوردي نمي‌بينيم.(8) در اين سال‌ها نظاميان سرنوشت كوه‌نوردي را رقم مي‌زدند و نوعي كوه‌نوردي «در خدمت» شكل گرفت. از طرف ديگر از اواخر دهه‌ي چهل با شكل‌گيري هسته‌هاي سياسي در دانشگاه‌ها گونه‌ ديگري از كوه‌نوردي كه «در خدمت» اهداف اجتماعي ـ و در مقابل كوه‌نوردي رسمي ـ بود به وجود آمد.
در اين ميان رگه‌ي ضعيفي از «كوره‌نوردي و سنگ‌نوردي» هدف» به نيروي دانشجويان و تحصيل كردگانِ كمتر سياسي دانشگاه‌ها پديد آمد كه مي‌كوشيدند با بندبازي ماهرانه در ميان دو ورطه‌هاي وابستگي به «دستگاه» وابستگي به گروه‌هاي تندروي سياسي، به حركت‌هاي ورزشي مستقل در عرصه‌ي كوه‌نوردي فني بپردازد. اين جريان بود كه توانست كارهاي ديواره‌اي قابل توجه در سال‌هاي پيش از انقلاب را در علم‌كوه، بيستون و تزرجان به انجام رساند.(9) دستگاه رسمي كوه‌نوردي، در زمينه‌ي كار سنگ فقط توانست چند كلاس با حضور مربي خارجي، و كلاس‌هايي با مربيان ايراني تشيكل دهد. و آن سنگ‌نوردي كه «در خدمتِ» هدف‌هاي اجتماعي و سياسي بود، صعودهاي سازمان يافته و دسته‌جمعي روي ديواره‌هاي بلند و برنامه‌هاي منظم سنگ‌ كوتاه را كه غالباً از «اتاق‌هاي كوه» دانشگاه‌ها هدايت و در بند يخچال اجرا مي‌شد، پي مي‌گرفت. پس از انقلاب تا 4-3 سال به علت جو متلاطم كمتر جرياني توانست دست به كارهاي فني، و بطور خاص سنگ‌نوردي بلند، بزند. اما به تدريج با رسيدن اوضاع اجتماعي به نوعي ثبات، گروه‌هاي مختلف شروع به مسيرگشايي كردند. در دهه‌ي شصت، هشت مسير نو روي ديواره‌ي شمالي عَلَم‌كوه، يك مسير روي ديواره‌ي شمالي غربي و دو مسير روي ديواره‌ي (يا گُرده‌ي) شاخك باز شد، و گاه فقط در برنامه‌ي يك گروه كوه‌نوردي، پانزده بار مسيرهاي ديوار صعود مي‌شد.(10) مي‌توان گفت كه علت رونق «سنگ‌نوردي» بلند و هدف» نسبت به دهه‌ي پيش از آن، اين بود كه كوه‌نوردان كشور غالباً از طبقه‌ي متوسط جامعه هستند، به دلايل مختلف از گيرودار «كوه‌نورديِ در خدمت» (چه براي دستگاه‌هاي دولتي و چه براي جريان‌هاي مخالف) رها شدند، ضمن آن كه اين قشر هنوز توان مالي براي اجراي هدف‌هاي خود را داشت.
به اين ترتيب «ديواره‌نورديِ هدف» اگرچه به عنوان يك حرفه جايي در جامعه نيافت، اما به عنوان يك تفريح، يا ورزشي در حاشيه‌ي زندگي طرفداراني داشت. در دهه‌هاي هفتاد نسبت هزينه‌ي ديواره‌نوردي به درآمد يك فرد متوسط جامعه به شدت بالا رفت، به عنوان مثال اشاره مي‌كنم كه كل هزينه‌ي گشايش مسير آرش روي ديواره‌ي علم كوه طي سه برنامه در سال‌هاي 63-1361 با مجموع 1950 نفر روز، 000/030/1 ريال بود (هر نفر روز برنامه 530 ريال، معادل تقريباً معادل نصف روز حقوق يك كارمند متوسط در آن سال‌ها). اما در بهمن ماه 1379،‌ كل هزينه‌ي گشايش مسير انجمن روي همان ديواره‌، با 275 نفر روز فعاليت، معادل 000/000/14 ريال شد (هر نفر روز برنامه 000/510 ريال ، تقريباً معادل 5/2 روز حقوق يك كارمند متوسط در همين سال). قيمت وسايل فني هم، در اين رشته‌ي پر ابزار بسيار بيشتر از درآمدهاي بالا رفته است.
مثلاً چهل متر طناب 11 ميليمتري در نخستين سال‌هاي دهه‌هاي 60 حدود 000/15 تا 000/20 ريال قيمت داشت (تقريباً معادل 15 روز حقوق يك كارمند متوسط) اما درسال 79 قيمت همين رشته طناب در حدود 000/200/1 ريال بود (بيش از دو برابر حقوق ماهانه يك كارمند متوسط). با اين وضع مي‌توان گفت كه ديواره‌نوردي ديگر ورزش مناسب براي قشرهاي متوسط جامعه نيست، و در عين حال به دليل خطرات آن و به دليل آن كه زمان پيوسته‌ي زيادي صرف هر برنامه‌ي آن مي‌شود، مورد علاقه‌ي قشرهاي مرفه جامعه هم نيست. پس اين كار ديگر به سختي مي‌تواند يك تفريح يا ورزش غيرحرفه‌اي براي ايرانيان باشد، و از طرف ديگر در شرايط كنوني جامعه‌‌ي ما نمي‌تواند حرفه‌ي كسي هم باشد. به اين دليل بود كه در اين دهه ايراني‌ها فقط يك مسير نو روي ديواره‌ي علم كوه باز كردند. و البته دو مسير ناقص مانده را هم تكميل كردند.
و تازه‌ در اين دو سه كار نقش اصلي را نه جوانان تازه‌وارد كه همان ديواره‌نوردان دهه‌ي شصت داشتند. به عنوان مثالي ديگر مي‌توان كارنامه‌ي يكي از فعال‌ترين گروه‌هاي كوه‌نوردي كرمانشاه در دهه‌ي شصت را با كارهاي آن در سال‌هاي هفتاد مقايسه كرد: كانون كوه‌نوردان كرمانشاه در دهه‌ي شصت، تعداد پنج مسير روي ديواره‌ي بيستون گشود، امّا در دهه‌ي هفتاد فقط دو مسير اين ديواره باز كرد.(11) در همين جا مي‌توان اشاره كرد كه حداقل يك دليل رونق نسي صعودهاي سالني در سال‌هاي اخير، رويكرد علاقمندان به سنگ‌نوردي (حتي دوستداران ديواره‌هاي بلند) به اين رشته، به خاطر ارزان‌تر بودن و دم دست‌تر بودن آن بوده است. دليل ديگر بي‌رغبتي به ديواره‌نوردي در كشور را مي‌توان اين نكته دانست كه اين رشته‌ي ورزشي نتوانسته است «در خدمتِ» مراكز پرقدرت باشد؛ نزديك‌ترين مركز كه در شرايط كنوني كشور ما مي‌‌توانست ديواره‌نوردي را در خدمت بگيرد، فدراسيون كوه‌نورد است. اما اين دستگاه نمي‌تواند در سازمان كشور جايگاهي قابل مقايسه با ديگر رشته‌ها براي ديواره‌نوردي تعريف كند، چرا كه اين رشته نه مسابقه و مدال دارد و نه مانند «فتح» قله‌هاي هيماليايي در ميان عامه‌ي مردم و مقامات، ظاهر چشمگير و پركشش دارد؛ ديواره‌نوردي، رشته‌اي است كه سرمايه‌گذاري روي آن فقط در درازمدت مي‌تواند تأثير خود را بر كوه‌نوردي‌هاي بزرگ و پرجلوه بنمايد.
(اين مقاله در كنگره‌ي سنگ‌نوردي اخلومد كه در تابستان گذشته توسط فدراسيون كوه‌نوردي برگزار گرديده خوانده شد.) پي‌نوشت 1) راوندي، مرتضي: تاريخ اجتماعي ايران، جلد هفتم،انتشارات نگاه، چاپ سوم 1369، ص 9. 2) همان، ص 10. 3) پلوتارك:حيات مردان نامي، جلد اول، ترجمه‌ي مهندس رضا مشايخي، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ص 141. 4) راوندي، مرتضي، همان، ص 24. 5) باستاني پاريزي، ابراهيم: حماسه‌ي كوير، ص 106. 6) شهريار جاده‌ها (سفرنامه‌ي ناصرالدين شاه به عتبات)، سازمان اسناد ملي ايران، 1372، ص 49. 7) براي آگاهي بيشتر از فعاليت پيشگامان كوه‌نوردي و سنگ‌نوردي در ايران، نگاه كنيد به مقاله‌ي كوه‌نوردي نوين در ايران بخش اول، مجله‌ي كوه، شماره‌ي 6، بهار 1376. 8) مراجعه كنيد به: كوه‌نوردي نوين در ايران به قلم جليل كتيبه‌اي، مجله‌ي كوه، شمار‌ه‌هاي 7 تا 10، 77-1376. 9) نگاه كنيد به: كوه‌نوردي نوين در ايران، شماره‌ي 4، اسفند ماه 1369. 10) خبرنامه‌ي آرش، شماره‌ي 4، اسفندماه 1369. 11) گاهنامه‌ي پراو، (نشريه‌ي كاتون كوه‌نوردان كرمانشاه)، مهرماه 1379.

منبع سایت انجمن کوهنوردان ایران

0 comments: