فرود از دره اندرس


باشگاه کوهنوردی و اسکی دماوند

فرود از دره اندرس

تاریخ اجرا برنامه : 17 / مرداد /380 1
تعداد شرکت کنندگان در برنامه : 18 نفر



از يكمين باری که راجع به این دره شنیدم تا به حال که به اتفاق هفده نفر راهی این برنامه شدم تغییرات اساسی در جمع دوستان هم‌باشگاهی ایجاد شده و وقتی به وضعیت آن روز فکر می‌کنم تا حدودی به آقای بستانیان حق می‌دهم که حاضر نبود نشانی از این دره را به دیگر اعضا بدهد.
فعالیت فنی در آن موقع در انحصار چند نفر بود که هر کسی را بازی نمی‌دادند و وارد آنها شدن هم کار ساده‌ای نبود و فعالیتشان هم محدود به چند کار تکراری بود و تنوعی نداشت به طوری که برای بار اول من این دره را با گروه قزوینی به سر پرستی آقای تقی سیمیاری پیمودم.
با تلاش من و همکاری بچه‌های علاقه‌مندی که در تمرینها وقت گذاشتند امروز با گروهی که از نظر ترکیب تخصصها بی‌نظیر و از نظر آمادگی کامل است راهی دره شده‌ایم. مرور فهرست افراد شرکت کننده و مهارتهایی که دارند اعتماد به نفس بی سابقه ای در من ایجاد می‌کند.
يكمین کسی که در همین ابتدا کارش را شروع می کند آرش کریمی است که به اتفاق کمکش میلاد سلطانی شروع به عکاسی می‌کند. دکتر حسین دشتی و پروانه دنیوی که پرستار است و مسئولیت مسائل مربوطه را به عهده دارند. در دل آرزو می کنم که تخصص این دو نفر تا آخر برنامه به کار نیاید و به بقیه فکر می‌کنم.
راهپیمایی‌مان را از روستای آزادبر شروع کردیم که در انتهای یک جاده فرعی از جاده چالوس قرار دارد. این جاده با تابلو به طرف غار یخ مراد در نزدیکی روستای حسنکدر مشخص شده و به طرف غرب از نزدیکی روستای کهنه ده و از زیر دهانه غار یخ مراد می‌گذرد و در ادامه به روستای آزاد بر می‌رسد.
تجربه فرصتی که درسال قبل صرف یافتن حیوان باربر کرده بودیم و بی نتیجه مانده بود ما را بر آن داشت که بدون صرف وقت کوله‌ها را بر پشت گرفته و راهی شویم. راه پا کوب با پیچهای پشت سر هم به طرف غرب و شمال ما را به گوسفندسرای مرد آبادیها می‌رساند که حاج محمد عرب مالک آنست و چند خانواده افغان درون چادرها در آن زندگی می‌کنند. تا اینجا وجود چشمه‌های متعدد ما را از برداشتن آب بی‌نیاز می‌کرد ولی از این به بعد از چشمه خبری نیست. در نزدیکی این محل که به دره اندرس اشراف دارد برای صرف ناهار و استراحت توقف کرده‌ایم و راجع به ادامه مسیر صحبت می‌کنیم. مه غلیظ دره را پوشانده و چیزی از آن دیده نمی‌شود. کف دره که دریاچه‌ای پر شده از رسوبات است کاملا مسطح است و یک نیزار وسیع در وسط آن قرار دارد بچه‌ها مجبورند با استفاده از تخیلشان این تعاریف را تجسم کنند چرا که چیزی دیده نمی شود.
بعد از استراحت مسیر را که با یک شیب تند به کف دره می‌رسد ادامه می‌دهیم و در زمان کوتاهی در میان نیزار قرار می‌گیریم. گروه با آرامشی که از محیط هدیه گرفته‌اند به پیمایش ادامه می‌دهد و همین باعث می‌شود از صف و ترتیب خبری نباشد. از کنار محلی که سال قبل شب را گذرانده بودیم می‌گذرم در کنار این صخره در سمت غرب دره در حالی که از آب رودخانه که یک گله چند صد راسی با چندین سگ در بالا دست آن خوابیده بود، استفاده می‌کردیم.
در انتهای این قسمت مسطح با تغییر شکل دره بچه‌ها دور هم جمع شدند و استراحتی دیگر این فرصت را ایجاد کرد که هر کسی به اظهار نظر بپردازد. بعضی پیشنهاد می‌کردند که همین جاها برای شب مانی خوب است و یکی دو ساعت باقیمانده از روز ارزش به آب زدن که به تبع مستلزم آببندی کردن کوله‌ها و همین طور خیس شدن است را ندارد.
هر کس نظری می‌دهد و بالاخره نوبت به من می‌رسد که بدون تردید ادامه مسیر را که از نخست در نظر گرفته بودم اعلام می‌کنم. یکی دو ساعت آنهم در برنامه‌ریزی ما که اساسا تاکیدی به سرعت ندارد چندان اهمیتی ندارد ولی وجود یک چشمه در سمت راست دره بعد از آبشار يكم علت این پا فشاری من بر طرح اولیه است. علاوه بر آن محلی بسیار راحت برای خوابیدن که به علت قرار گرفتن در داخل جنگل از لطف ویژه‌ای برخوردار است.
چند نفری قرقر کنان کوله‌هایشان را آب بندی می‌کنند ولی بیشتر بچه‌ها با اشتیاق به آب می‌زنند و بعد از یکمین فرود که از کارگاهی با دسترسی مشکل در سمت چپ دره به ارتفاع هفت متر انجام می‌شود راه را پیش می‌گیرند و بی‌توجه به چشمه و محل شب‌مانی ادامه می‌دهند. خودم را به جلوی گروه می‌رسانم و محل شب مانی را نشان می‌دهم. ظرفهای خالی را برای پر کردن ازچشمه‌ای که حدود صد متر پیشتر بر روی دیوار سمت چپ بصورت آبشاری از چند متر بالاتر به کف دره می‌ریزد جمع می‌کنم و بر می‌گردم هوا تاریک شده و حسن بیرجندی برای کمک به بقیه و جمع کردن گروه مجبور به استفاده از چراغ قوه شده است. ظرفهای آنها را می‌گیرم و سراغ چشمه می‌روم.
عبور حمید زندیه بی‌آنکه متوجه من بشود به معنی پایان یافتن کار فرود است چرا که او مسئول آخرین فرود به صورت دولا و جمع کردن طناب است و همینطور او با ید همواره نفر آخر گروه بماند.
شبی خوب با حال و هوایی ویژه جریان دارد هوای مطبوع ، دود آتشی که با چوبهای پوسیده که در دره به وفور یافت می‌شود بر پا شده و بوی غذاهای متنوع که معمولا در روز یکم برنامه غذاهای خانگی است حال آدم را جا می آورد. به بهانه سر کشی سر سفره‌های بچه‌ها می روم و به غذای هر کدام ناخنک می‌زنم چیزی که از آن اثری نیست نگرانی در مورد پیمایش دره و یا هر گونه سوالی در این رابطه .
ساعت هفت صبح حدود یک ساعت است که سرو صدا راه انداخته‌ام و هنوز نیمی از بچه ها در داخل کیسه خوابهایشان مرا به خاطر مزاحمتی که ایجاد می‌کنم لعن و نفرین می‌کنند.
با روشن شدن هوا چشم به محیط اطراف باز می شود، برای همه ما عادی شده که در بکرترین و دور افتاده‌ترین نقاط آثاری از حضور ننگین اّدمها ببینیم که با اسپری رنگ بر روی سنگها و دیواره ها برای همیشه سوهان روحی از اسم و نشان خود ساخته‌اند.
ساعت هشت و نیم همگی صبحانه خورده و آماده حرکتند ولی من آنها را نگه داشته و ملزم به شنیدن نکات ایمنی و مقررات جاری در روش اجرای برنامه می کنم. چه قدر حال گیری است که یک نفر دائم بخواهد سخنرانی کند ولی من اینکار را لازم می‌دانم و شروع می‌کنم:
تا اینجای برنامه تفاوت زیادی با بقیه برنامه‌ها وجود نداشت و یک کوهپیمایی ساده بود که همه شما تجربه آن را داشتید ولی با فرود رفتن از آبشارهای بعدی وارد فضایی می‌شویم که مهمترین مشخصه آن قطع ارتباط ما با خارج دره است و این یعنی برای هر نیازی که خواهیم داشت فقط و فقط خودمان را داریم آنچه داخل کوله پشتی‌هایمان و آنچه در کوله تجربیات و مهارتهایمان است تنها چیزی است که در دسترسمان است و این وضعیت ایجاب می کند که با دقت بیشتر و با هوشیاری احتمال بروز حادثه را کاهش دهیم و همینطور کمترین استهلاک را به همدیگر و وسایل تحمیل کنیم.
در خصوص مسائل خاص دره‌نوردی نکاتی را متذکر می‌شوم و خواهش دارم که همگی آنها بدون کم و کاست اجرا شود. چند پست در اجرای برنامه وجود داردکه مسئولین آنها باید بدون کم و کاست و کامل آنرا انجام دهند.
1- پیشرو: این فرد مسئول بر پایی کارگاه‌ها ی فرود و تعیین روش رسیدن به کارگاه‌ها و فرود وهمچنین عبور از گلوگاه‌هاست که در هر مورد توضیحاتی میدهم.
2- مسئول کارگاه : کارگاه که توسط نفر پیشرو بر پا می شود به یک نفر سپرده می‌شود و این شخص موظف است تا قبل از فرود نفر آخر در محل کارگاه مستقر شده و علاوه بر جلوگیری از تغیر وضعیت کارگاه بر اثر فرودهای مکرر تجهیزات فرد فرود رونده را برای آخرین بار کنترل کرده و اجازه فرود به آن شخص را بدهد.
3- کمک مسئول کارگاه: هر کدام از کارگاه های فرود طبیعتا بالای یک آبشار قرار دارند که بعضا نزدیک شدن به آن خالی از خطر نیست. کمک مسئول کارگاه علاوه بر راهنمایی افراد فرود رونده برای رسیدن به کارگاه می‌بایست افرادی که غفلت ورزیده و قصد دارند به لبه آبشار نزدیک شوند را جلوگیری کرده و تذکر دهد. (لازم به ذکر است که هیچ دلیلی نمی‌تواند نزدیک شدن به لبه آبشار را توجیه کند و همه باید تا نوبت فرودشان در پشت حریم آبشار قرار داشته باشند.)
4- حمایت چی: هر فرد بعد از فرود نقش حمایت‌چی نفر بعدی را دارد و می‌بایست علاوه بر نگه داشتن انتهای طناب در هنگام فرود و آمادگی کنترل فرود در مواقع اضطراری فرد فرود رونده را راهنمایی کند تا فرود را ساده تر و با صرف انرژی کمتری انجام دهد.
5- مسئول آخرین فرود: سه نفر آخری که فرود می روند به ترتیب کمک مسئول کارگاه، مسئول کارگاه و در آخر مسئول فرود آخر و یا دولا است که کارگاه را تغییر وضعیت داده و به صورت دو لا فرود می رود و بعد از پایین کشیدن طناب با کمک دو نفر قبلی طناب را جمع کرده و به مسئولین کارگاه می سپارد. مسئول کارگاه و کمکش باید با سرعت و بدون رعایت نوبت در آبشارهای بعدی خود را به پیشرو گروه رسانده و مسئولیت کارگاه جدیدی را به عهده بگیرند. مسئول آخرین فرود میبایست فاصله تا آبشار بعدی را نفر آخر باقی بماند و گروه را به اصطلاح جمع کند. یک رشته طناب , برای مواقع اضطراری همواره در اختیار نفر آخر می باشد.
6- مسئول گلوگاه : در فاصله بین آبشارها ممکن است گلوگاه هایی وجود داشته باشد که عبور ازجایی به جز آن با خطراتی همراه است و یا عبور از آنها به اجرای کار ویژه ای نیاز دارد در این قسمتها کسی را برای راهنمایی افراد پشت سر می گماریم که این فرد به عنوان مسئول گلوگاه بایست تا رسیدن مسئول فرود آخر آن نقطه را ترک نکرده و به راهنمایی افراد بپردازد.
7- مسئول عکاسی و فیلمبرداری : این فرد به همراه کمکش می بایست مورد حمایت افراد گروه قرار بگیرد و نیازهای احتمالی آنها برآورده شود عكاس مي بايست علاوه بر تسلط به مهارتهاي عكاسي به لحاظ فنون مخصوص پيمايش دره نيز كامل باشد و قدرت تصميم گيري داشته باشد .
8- علاوه بر اینها ممکن است مسئولیت هایی به افراد محول شود که اگر آنرا پذیرفتند این توقع وجود دارد که با دقت زیاد و به بهترین شکل انجام دهند

دیگر افراد گروه برای نیازهای احتمالی خودشان می بایست منتظر مسئول فرود دولا (نفر آخر) شوند وبا هماهنگی و در صورت صلاحدید ایشان کارشان را انجام دهند.
از همه شما خواهش می کنم که با کسانی که مسئولیتی را پذیرفته اند همکاری کرده و در جریان طبیعی پیمایش دره اخلالی ایجاد نکنید .
نکته آخر اینکه در طول روز وقتی برای ناهار و یا استراحت دسته جمعی تعیین نخواهد شد و در فرصتهایی که پیش می آید می بایست به تغذیه و استراحت بپردازید.

حدود نیم ساعت صرف این توضیحات شد و بعد از آن حرکت در دره را آغاز می کنیم
آبشار دوم آبشار کوچکی به ارتفاع شش متر است ولی فرودی بد قلق دارد و خاص بودن فرودهای دره اندرس را تذکر می دهد . تمام آبشارهای دره از گیر کردن سنگی بزرگ در یک قسمت دره و پر شدن رسوبات در پشت آن بوجود آمده اند مگر آبشار آخر که بدنه یکپارچه و سنگی کوه است . این مسئله باعث شده فرودها بیشتر بصورت کلاهکی و بد قلق باشند که دقت بیشتری در هنگام فرود می طلبد.
کارگاه آبشار بعدی سنگی در ابعاد 50*50 است که در بین شکاف دو سنگ دیگر لاخ شده است. بیخود برای خشک رد شدن زحمت کشیده ایم بیست متر جلوتر حوضچه ای به عمق دو متر قرار دارد که باید در آن شنا کرد , با کوله به آب می زنم و وقتی بیرون می آیم کوله ای سنگینتر از 30 کیلو بر پشت دارم سریع آب داخل کوله را خالی کرده و مسیر را ادامه می دهم.
آبشار چهارم به ارتفاع تقریبی چهار متر راهمان را می بندد. کارگاه آن سنگی در ابعاد 40*60 است که در میان رسوبات کف دره گیر کرده و چندان مطمئن به نظر نمی رسد آنچه استفاده از آن را توجیه می کند ارتفاع کم آبشار و حوضچه عمیقی است که در زیر آن قرار دارد.
دویست متر بعد دره آزو از سمت غرب به این دره می پیوندد با چند آبشار زیبا و صخره ای ستبر به ارتفاع تقریبی 300 متر که چشم را خیره می کند. کمی بعد مسیر از زیر صخره ای به شدت ریزشی می گذزد در حالی که آثار برخورد سنگها در فاصله زمانی نچندان دور بر روی سنگهای کف دره مشهود است و تاثیر نا مطلوبی بر روحیه ما می گذارد . پیچیدگی خاصی وجود دارد از نگرانی سنگهایی که ممکن است بریزند بالا را نگاه می کنم و از سنگهای بزرگ و غلطان روی زمین غافل می شوم و این مسئله باعث از دست دادن تعادل و بروز مشکل می شود. این قسمت از دره به گفته اقای تقی سیمسیاری( سرپرست برنامه سال قبل) تنها نقطه خروج از دره است از طرف غرب به ده انگوران و از طرف شرق به سیاه بیشه می رسد و با فرود بعدی دیگر هیچ راهی به جز پیمودن دره وجود ندارد.
در ادامه با گذشتن از جنگل زیبا و بکر به چشمه ای که از زیر سنگ بزرگ و مکعبی شکل بیرون می تراود می رسیم و بهانه ای برای استراحتی مختصر و خوردن تمشکهای تمام نشدنی اطراف چشمه پیدا می کنیم. مسیر دائمن به چپ و راست رودخانه و به داخل جنگل می رود و قبل از اینکه کفشهایت سبک شوند دوباره به داخل آب برمی گردد. یک نفر بی سلیقه هر چند قدم را با سنگچین مشخص کرده است و از خود نپرسیده است که مگر راهی برای گم شدن وجود دارد که من نگران گم شدن هستم.
با استراحتی که کردیم 100 دقیقه طول کشید تا به آبشار پنجم برسیم. بر روی یک لبه در کناره راست دره کمی جلو رفته و با یک صعود کوتاه به درختی می رسم که کارگاه فرود این آبشار ده متری است . حدود چهل متر بعد بالای سر آبشار ششم هستیم . فریبرز هوتهم از مسئولین کارگاه ها، بالای آبشار قبلی ظاهر شده و علامتی عجیب می دهد. صدایش را نمی شنوم ولی مطمئنم که حادثه ای را خبر می دهد با استفاده از یومار آبشار پنجم را بالا می روم و خود را آماده شنیدن خبری بد می کنم .
نسرین فضلی هنگام عبور از قسمت ریزشی دره که وصف آن رفت تعادلش را از دست داده و بر اثر زمین خوردن از ناحیه دست دچار شکستگی شده است البته خبر بدی است ولی از آنچه می توانست باشد بهتر است. دکتر دشتی او را معاینه کرده و به همراه چند نفر در حال ادامه مسیر هستند و شرایط اضطراری ندارند. همانجا منتظر می شویم تا برسند.
تا رسیدن آنها وضعیت را بررسی می کنیم , راههای خروج از دره هنوز در دسترس ما هستند ولی ما نمی دانیم که در آن راهها چه چیز انتظارمان را می کشد در حالیکه ادامه مسیر دره برایمان کاملن شناخته شده است . خیلی انتظار نمی کشیم که از راه می رسند نسرین با پای خودش و بدون کمک در حال راه رفتن است و بجز دستی که وبال گردن شده است مشکلی ندارد. نظر دکتر دشتی بر اینست که دست از ناحیه مچ شکستگی د ارد ولی وضعیت اورژانس نیست و چند روز تعویق درمان مشکل خاصی ایجاد نمی کند.برای چنین وضعیتی قبلن تصمیم گرفته بودم و به سرعت مشغول می شویم پروانه دنیوی با مهارت دست نسرین را به شکلی متناسب با شکستگی بازو ثابت می کند و دست آسیب دیده را کاملن ثابت می کند . هر چند که شکستگی در ناحیه مچ است ولی چون مسیر دشواری را در پیش داریم دست را کاملن ثابت می کنیم تا از گسترش آسیب بر اثر حرکتهای نا خواسته پیشگیری کرده باشیم . حسن ییرجندی و حمید یعقوبی مسئول کمک و هدایت مصدوم در فاصله بین آبشارها می شوند و در هر آبشار ابتدا یک کارگاه حمایت از بالا بر پا کرده و مصدوم را با آن پایین می دهیم در حالی که قبلن دونفر همراهش فرود رفته و از پایین مسیر فرود را با استفاده از طناب کنترل می کنند . خود مصدوم هم با استفاده از دست سالم که در این روش بی کار است از دست مصدوم مواظبت کرده و مانع وارد شدن ضربات احتمالی به دست مصدوم می شود. بعد از پایین دادن مصدوم کارگاه را تغییر وضعیت داده و به شکل معمول در اختیار مسئول کارگاه قرار می دهیم تا دیگر افراد گروه جریان طبیعی پیمایش دره را ادامه دهند.
آبشار ششم به ارتفاع حدود شش متر از کارگاهی که سنگ کوچکی است که در منتها الیه سمت چپ دره به شکل عجیبی لاخ شده است فرود می رویم.
کارگاه آبشار بعدی به ارتفاع ده متر سنگ مکعب شکلی است که درمیان سنگهای کوچک و بزرگ دیگر در کف دره گیر کرده است
آبشار هشتم فقط پنج متر ارتفاع دارد . زیبایی منظره پشت سر بعد از فرود از این آبشار خیره کننده است افراد فرود رونده آبشار ششم و هفتم با لباسهای رنگارنگ در میان ترکیب اعجاب برانگیز سبزه و صخره و با نور تلطیف شده از تنگنای دره همه و همه مرا به فراموشی می برد و تلخی حادثه تاسف آور برای دوستمان را می زداید. توجه نسرین و دیگران را به این منظره جلب می کنم و در لذتی که می برم با آنها شریک می شوم. نسرین می گوید که هر چند برای شما دردسر بزرگی شد ولی به نظر من به هزینه ای که دادم می ارزید و از اینکه به چنین جایی آمدم و به خاطر پیشامدی که شده است متاسف نیستم. این نظر او انرژی دوباره ای به همه می دهد و گویا که اتفاقی نیافتاده و همگی در حال پیمایش عادی دره هستیم.
آبشار نهم یا بهتر بنویسم فرود نهم در ادامه فرود قبلی و از یک کارگاه طبیعی که یک سوراخ دو سره در زیر سقف است انجام می شود حدود ده متر فرود و بعد از ادامه صد متر از مسیر آبشار دهم که یک آبشار کوتاه چهار متری است از یک کارگاه ابتکاری در کنج سمت چپ دره فرود می رویم فرود بد قلقی دارد و نسرین را به زحمتی مضاعف وا می دارد ولی او همچنان قوی و با روحیه همکاری می کند و کار ادامه می یابد.
یازدهمین فرود از یک تک میخ که با توجه به کوتاهی و حوضچه عمیق زیر آن خالی از اشکال است به ارتفاع پنج متر و بعد از آن برای آبشار دوازدهم از قسمتی از ریشه یک درخت که به علت فرسایش شدید خاک بیرون آمده است به عنوان کارگاه استفاده کرده و شش متر فرود می رویم.
کمی بعد دره شوخی جالبی برای پیماینده ها تدارک دیده است . از یک سوراخ و سرسره دو و نیم متری بعد از آن پایین می رویم.
برای آبشار سیزدهم نزدیک لب آبشار یک کارگاه زنجیر و کمی پیشتر یک میخ وجود دارد . میخ را با چکش معاینه می کنم و آنرا انتخاب می کنم چون دسترسی به آن ایمن و ساده است واز استحکام لازم برخوردار است.
حسن و حمید به محض رسیدن نسرین به زمین او را از طناب آزاد می کنند و بدون اتلاف وقت مسیر را پیش می گیرند و من به همراه فریبرز مشغول تغییر وضعیت کارگاه می شوم.
بعد از فرود با عجله راهی می شوم تا بجه ها از محل شب مانی عبور نکنند. به علت تراکم کارها یادم رفت به آنها بگویم قبل از آبشار بعدی به محلی می رسند که آخرین جایی است که می شود شب را در آن گذراند و بعد از آن تا پایان دره جای مناسبی وجود ندارد.
در پیچ و خم دره با عجله جلو می روم و با دیدن حمید که در محل شب مانی بدون صندلی(هارنس) بالای صخره ایستاده است متوجه می شوم که آنها محل شب مانی را تشخیص داده و مشغول آماده شدن برای ماندن هستند . خوشی و سبکی وجودم را فرا می گیرد هم از اینکه بدون مشکل به اینجا رسیدیم و هم به خاطر اینکه با چنین کوهنوردان با تجربه ای برنامه اجرا می کنم.
به عقب بر می گردم و با هر یک از افراد گروه که از راه می رسند خوش و بشی می کنم. در آخر کار حمید زندیه فرود دولا را انجام داده و در آستانه کشیدن طناب است.
یک شوخی کلامی با بچه هایی که بیشتر برنامه می رویم داریم که حمید از آن بی اطلاع است با بدجنسی سراغ طناب می روم و از دستش می گیرم:
برو کنار , برو کنار , تو این کاره نیستی.
این را کاملن جدی می گویم ولی از شدت تعجب و ناراحتی حمید نمی توانم نقشم را ادامه دهم و از خنده می ترکم . هنوز حمید در بهت است و نمی تواند قبول کند که این فقط یک شوخی بود.
خانم های گروه نسرین را برای شب مانی آماده می کنند . با روشن کردن آتش و نشستی صمیمانه شبی به یاد ماندنی را رقم می زنیم.
ساعت شش صبح شروع به بیدار شدن می کنیم با تاسف از اینکه باید اینجا را به قصد شهر و جریان کسالت آور زندگی اش ترک کنیم . همه چیز در کنترل و عالی است . گروه را راهی کرده و نفر آخر محل را به جهت مسایل ایمنی و بهداشتی دور می زنم . اتشی روشن نیست و زباله ای جا نمانده است یک بطری سوخت اضافه را در محل مناسبی جا گذاشته ایم یک نفر که نگران اشتباه گروه های بعدی بوده برایشان یاد داشتی که می تواند علاوه بر راهنمایی باعث شادی شان شود گذاشته است:
این بنزین، گازوئیل است.
سریع به جلوی گروه می روم و با چند نفری که دیشب برای خشک کردن لباسهایشان وقت تلف می کردند شوخی می کنم. فقط پنجاه متر بعد از محل شب مانی باید در حوضچه عمیقی شنا کنی که هیچ چیز خشکی باقی نمی گذارد و هر تلاشی برای خشک کردن لباسها در شب گذشته را در یک لحظه به باد می دهد.
مسیر تا جایی که به آبشار بعدی می رسیم نسبتن وسیع است و درختان در کف دره از تمشکهای گوناگون خان نعمتی گسترده اند که پایانی بر آن متصور نیست.بالای این آبشار تابلوی یادبودی بر روی دیوار سمت راست دره خود نمایی می کند.

یادبود باز گشایی مسیر دره تنه دار(اندرس اولیا)
توسط همنورد عزیز
حسین سمیع و زنده یاد رضا اقمشه
گروه کوهنوردی البرز قزوین
تابستان 77

یکمین فرود امروز از این آبشار هشت متری انجام می شود و پنجاه متر بعد آبشاری به ارتفاع سیزده متر که کارگاه آن سنگی در میان بوته ها و یک رول در لبه آبشار است انتظار مان را می کشد. تکرار مراحل بر پایی کارگاه و تغییر دادن آن بعد از پایین رسیدن نسرین باعث شده که هر کس وظیفه خود را به راحتی درک کند و نیازی به توضیح آنچه می خواهم انجام دهم نیست .
در این قسمت دره کاملن صخره ای شده و آبشارها بصورت متوالی و با کمترین فاصله از هم قرار گرفته اند.
یک قسمت که نیاز به حمابتی نسبی دارد طناب ثابتی چهارمتری در سمت راست دره نصب شده که با دست از آن استفاده کرده و پایین می رویم .
قسمت دیگری از دره با استفاده از تنه های درخت می شود از آبشار پایین رفت ولی بهتر می بینم که کارگاهی برپا کرده و با طناب پایین برویم. تمام وزن فرود رونده روی طناب نمی افتد و کار متفاوتی را می طلبد پایین دادن نسرین کمی طول کشیده و برای برقراری ارتباط با وجود غرش رودخانه مشکل داریم . در این بین پدیده آراسته پور بی حوصله گی می کند و تا لبه آبشار جلو می آید با ترش رویی او را به عقب می خوانم و هر چند از کاری که کرده ام خیلی ناراحت هستم ولی در شرایطی نیستم که برای جبران ناراحتی ام بتوانم کاری انجام دهم. وظیفه کمک مسئول کارگاه بود که مانع او شود ومطابق تقسیم کاری که کرده ایم نباید من با چنین وضعی روبرو شوم . اما تذکر به او تغییری در حالم ایجاد نمی کند و چاره را در فراموشی موقت می یابم.
پنجاه متر بعد کارگاه آماده است و در طرف مقابل تابلوی یادبود روی دیوار نصب شده است:


فرود از دره اندرس

(آناهیتا) کنگاور

4 و 1373


حوضچه زیر این آبشار عمیق ترین حوضچه دره است و برای عبور مستقیم از آن باید شنا کرد. راه دیگر، عبور از پشت آبشار به سمت راست دره وگذشتن از روی طاقچه ای است که در عمق یک ونیم متری آب قرار دارد این کار باید بصورت یک نفر یک نفر انجام شود و حمایت کردن مصدوم در این روش کار ساده ای نیست.
در پیش برنامه هایی که برای اجرای این برنامه انجام دادیم برای آمادگی در شرایط اضطراری یک نوع تی رول را تمرین کردیم که برای عبور عرضی از بالا به پایین کا رایی دارد . این روش را اجرا می کنیم و تا نفر آخر با استفاده از آن پشت حوضچه عمیق فرود می آیند .
بايد يك نفر بدون استفاده از اين روش به آنطرف رسيده و كارگاه لازم را برقرار كند. حسن بيرجندي نفر يكم فرود مي رود . مدتي ست كه وزن اش از روي طناب برداشته شده .انتظارمان براي ديدن او در حال عبور از حوضچه آنقدر طول مي كشد كه با نگراني قصد فرود مي كنم. در همين لحظه پيدايش مي شود با تلاش بسيار تا يك متري لبه حوضچه رفته ولي در آشفتگي آب آن قسمت گير افتاده و در نهايت بر مي گردد. از قبل آماده بودم و سريع فرود مي روم اينبار من امتحان مي كنم با ديدن فشاري كه به حسن آمده بود آمادگي رواني لازم را داشتم و در يك متر آخر با آخرين توان براي عبور تلاش كردم. در حالي كه چيزي تا تسليم شدن فاصله نداشتم دستم به سنگ آنطرف حوضچه رسيد و عبور كردم و بقيه كارها براي انجام طرح از پيش تمرين كرده مان انجام شد.
از حدود دو ساعت قبل نم نم باران می بارد و حالا دیگر حسابی شدت یافته است فضای محصور شده در بین دو آبشار بی اقراق زیبا ترین و سحر انگیز ترین قسمت دره است و به هر جزعش نگاه کردن دقایقی وقت می خواهد ولی نگرانی از بارش باران وتهدید سیل مجبورم می کند از زیبایی ها دل کنده و مشغول شوم . رودخانه در برخورد با سنگ سخت و یک پارچه راه خود را بصورت یک S در جوی سیقلی سالهاست که باز کرده است و با پیچ و خمی که دارد, مسیر دره را مسدود کرده است . برای رسیدن به لب صخره ای که آبشار از آن فرو می ریزد در سمت چپ یک تی رول آماده وجود دارد کارگاه ابتدای آن با دو رول و انتهای آن یک کارگاه طبیعی است با سیم بگسلی که همراه داریم مسیر را ایمن می کنیم و کار شروع می شود افراد با حمایت و با استفاده از سیم بگسل خود را به لب آبشار می رسانند و در مرحله بعد با یک فرود بیست و دو متری به پایین می روند هنگام فرود با نگه داشتن طناب از پایین توسط نفر قبلی حمایت می شوند قبل از حمید که نفر آخر است فرود می روم .
آخرین آبشار , آبشار کوچکی است که برای دور زدن حوضچه عمیق آن از سنگ صیقلی کنار رودخانه بالا می رویم و چند متر بعد دوباره پایین می آییم .
یک سنگ عظیم حدود پانزده متر بالاتر از کف دره بین دیواره ها لاخ شده و باعث حیرت است.
ابراز خرسندی نسرین خاطره تلخ مصدومیت او را می زداید و خوشحال از موفقیت مان مسحور زیبائیهای بی مانند دره می شیم.
در طول مسیر جذابیتها و مناظر استثنایی نگاه کردن به جلو را از یادمان می برد و هر چند قدم یکبار درد جانکاه برخورد ساق پا با سنگی در کف رودخانه و یا فرو رفتن شاخه ای از درختان جنگل در صورت و چشمانمان یاد آوری می کند که در زمان راه رفتن باید زیرپایت را نگاه کنی ولی با کم شدن درد باز هوش از سر مدهوش می پرد و تکرار برخوردهای قبلی ...
بر اثر بارش چند ساعت اخیر کم کم آب رودخانه گل آلود شده و هیجان بیشتری می آفریند و مرا که نفرآخرهستم مجبور می کند که پشت سر را هم فراموش نکنم هر چند که در این قسمت دیگر سیل خطر بزرگی نیست و می شود ا زکنار دره صعود کرد. تمام امروز تا قبل از آخرین فرود مهمترین خطری که هر گروهی را تهدید می کند سیل است و بخصوص وقتی ابرهای بالای سر قصد شوخی شان بگیرد هیجان تبدیل به ترسی مخرب می شود که لذت یک کوهنوردی زیبا را ذایل می کند .
قبل از روستای چهار باغ توقفی کوتاه می کنیم و لباسهای خیس را تعویض می کنیم .
در روستای کوچک و رویایی چهار باغ با اهالی خوشرو و با محبت خانه ای که راه دره به آن ختم می شود برخورد می کنیم در حالی که راننده مینی بوس و دوستش در خانه میهمان هستند .
اهالی با سرعت چای آماده می کنند و از ما پذیرایی می کنند
چهل دقیقه بعد درست وسط گچسر و چالوس به جاده چالوس وارد می شویم جایی که در چهل و پنج کیلومتری هردو قرار دارد .
هر چند شکستن دست نسرین فضلی حادثه ناگوار و تلخی بود ولی روحیه ورزشی و شکیبایی که او طی روزهای برنامه از خود نشان داد باعث شد که بیشتر وقتها فراموش کنیم که چنین حادثه ای داشته ایم و همه از برنامه ای که اجرا کردیم راضی و خرسند هستند .
نزدیک تهران چون نمي خواهم در صندلي كنار راننده چرت بزنم بر مي گردم تا يك نفر سر حال تر از خودم را به جايم بنشانم . اما همه آنها دستم را خوانده و قبلا به خوابي با حداكثر عمق فرو رفته اند.

7 comments:

    On ۲۱:۵۶ ناشناس گفت...

    ضمن عرض خسته نباشيد
    آيا 8 موردي را كه آقاي كاظم فريديان در برنامه پيمايش دره اندرس متذكر شدند را بايد به عنوان قوانين اصولي، در اجراي چنين برنامه هايي رعايت كنيم ؟ يا اينكه موارد فوق حاصل تجربيات بدست آمده ايشان
    مي باشد؟
    موفق باشيد
    مجيد

     

    سلام مجيد
    اينكه موارد فوق قانون است و يا تجربه شخصي من با هم تناقضي ندارد . در واقع من با تجاربي كه در برنامه هاي دره نوردي به همراه شما و ديگر دوستان به دست آورده ام پيمايش دره را بااين قوانين انجام مي دهم.
    دو نكته در كنار هم دليل اصلي و توجيه كننده اين قوانين است.
    يكم : محيط دره به لحاظ بستر سنگي و صخره اي و وجود آبشارها ، استعداد زيادي براي ايجاد حادثه دارد.
    دوم : به علت سبكي كار از نظر بدني _ متوسط فني بالا، توانمندي و با تجربگي افراد _ فضاي منحصر بفرد و مناظر استثنايي _ وجود آب و حوضچه ها ، در مجموع احتمال غفلت افراد از رعايت نكات ايمني زياد است .
    كنار هم گذاشتن اين دو نكته طراح برنامه را موظف به ايجاد لايه هاي متعدد براي كنترل نكات ايمني مي كند.
    از اين ديدگاه و با تجاربي كه داريد مي توانيد به نقد اين قوانين بپردازيد.

     
    On ۱۱:۳۰ ناشناس گفت...

    مجله هاي خارجي چه عكسهايي چاپ مي كنند!!!!
    اسكنرهاي جديد رو بگو !! غوغا مي كنند.
    فقط نمي دونم گذرشون كي به دره اندرس افتاده بود.

     
    On ۱۷:۵۷ ناشناس گفت...

    بابا دمت گرم. عکاسهای ایرانی چقدر پیشرفت کردند یا اینکه خواننده های وبلاگها دیگه نمیتونند تفاوت یه عکس ایرانی از مناطق ایران رو با مناطق خارج تشخیص بدند. دوست عزیز این عکس برای خود دره آندرس است که توسط یک عدد دوربین یاشیکا ام اف 2 گرفته شده که بزرگ شده این عکس هم در منزل آقای فریدیان موجود میباشد. اگه گذرتون به منزل فریدیان افتاد اوون رو روی دیوار سمت چپ میتوانید مشاهده کنید.

     
    On ۱۴:۴۵ ناشناس گفت...

    آقاي يوسفي تشكر و خسته نباشيد براي مسابقه يخنوردي از شما تشكر مي كنم
    من دو بار دره اندرس را فرود رفته ام ولي اين منظره را نديده ام اما اگر شما مي گوييد كه اينجا دره اندرس است پس حتما هست.
    اما من اينجا چند سوال ديگري دارم.
    چرا شما به جاي فريديان پاسخ مي دهيد؟
    شما قهرمان ورزشي هستيد و جايگاه ورزشي خود را در مسابقات و در جلوي چشم همه ثابت كرده ايد. كتاب كامل و فني يخنوردي را چاپ كرده ايد.
    چرا اجازه مي دهيد از اعتبار و قدرت صعود و سطح فني شما براي مطرح شدن سو استفاده شود.
    در صعود هاي فني و كلاسيك ديواره با او هم كرده مي شويد. گزارشهايتان را به نام گزارش مشترك منتشر مي كنيد. در كتابتان از او تشكر مخصوص مي كنيد .
    فكر نمي كنيد كه پر و بال زيادي دادن به كسي كه در اين حد و اندازه نيست خودش را به درد سر مي اندازد .
    بزودي آقاي شجاعي گزارش بدون سانسور خود را منتشر كرده و خواهيد ديد كه بزرگ كردن بيش از حد يك نفر چه ظلمي در حق خود او كرده ايد.
    ايشان به اندازه كافي در استفاده و استخدام عوامل مختلف براي بزرگ و بي گناه نشان دادن خود تبحر دارند ديگر نيازي به كمكهاي هميشگي جنابعالي نيست.

     
    On ۲۰:۰۷ ناشناس گفت...

    با عرض سلام به محضر دماونديها الالخصوص جناب فريديان
    ديده مي شود كه به قول منتقد ادبي تيغ مميزي پيامها در اينجا نيز فعال است و همه پيامهاي پست كي 2 را يكجا مثله كرده ايد

     

    سرکار خانم... یا اگر اشتباه میکنم جناب آقای بی نام: ا
    مدتی است که برای نوشتن و جواب دادن به این نوشته شما با خودم کلنجار میروم و علیرقم میل باطنی کاظم که اسرار داشت من جواب این پیام بی نام و نشان شما را ندهم ولی من این کار را میکنم
    همانطور خود در باشگاه حضور دارید یا داشتید و میدانید، رابطه من، کاظم و دیگر بچه های باشگاه همانند یک خانواده بزرگ و صمیمی است. پس در درجه اول توهین به هر یک از اعضای این خانواده توهین به دیگر اعضاءی آن است. اگر من در جایی به جای آقای فریدیان پاسخ میدهم برای اینست که میدانم کاظم پیامهای بی نام را نمیخواند و برای آنها ارزش قائل نمیشود چه برسد به جواب دادن به آنها. من هم همین طور. زمان و وقت من هم با ارزش تر از اینهاست که بخواهم به اینگونه پیامها جواب بدهم یا آنها را هر روز بخوانم. لااقل در این مدت میتوانم چند مطلب و خبر جدید از سایتها و وبلاگهای دیگر جمع آوری کنم. به هر صورت در جواب قبلی من فکر میکردم که در مورد عکس دره دچار اشتباه شده اید و جواب اوون پیام را دادم و اگر میدانستم غرض ورزی در میان است هرگز اینکار را نمیکردم. در هر صورت شما دروغ میگویید که دو بار دره را فرود آمده اید چون هر کسی که آنجا را رفته باشد میداند که آن عکس مربوط به کدام آبشار است. نمیگویم چندم تا مجبور شوید از دیگران سوال کنید!!!ا
    در مورد کتاب خدمتان عرض کنم که اگر شما هم در زمانی که من مشکل مالی برای چاپ کتاب داشتم و شما تمامی هزینه های چاپ کتاب مرا به عهده میگرفتید و در تمام زمینه ها چه در زمان نوشتن و چه در هنگام چاپ و پخش آن به من کمک میکردید، حتما از شما هم در کتاب خودم تشکر ویژه میکردم
    در مورد صعودهای فنی هم با شما هم عقیده هستم و خدمتتان عرض میکنم که از این به بعد قول میدهم که کاظم را با خودم به دیواره نبرم و اگر قصد صعود به یک هشت هزار متری اوون هم از مسیر جدید را داشتم حتما از او به خاطر عدم تجربه و توان کافی در صعود به عنوان نقش آشپز بیس کمپ استفاده خواهم کرد نه بالا تر !! ا و بیش از اندازه به او پر و بال نمی دهم چون ممکن است دوباره سقوط کند . فقط بهش رد بول میدم که فقط بال در بیاره نه پر
    در ضمن، زمانی که شما و چند نفر دیگراز دوستان در اسامی مختلف با نام و بی نام سعی در تخریب شخصیت کاظم و دیگر اعضای گروه را دارید و چنان از او یک دیو پلید میسازید که با خودم فکر میکنم که اگر کاظم پایش را از خانه بیرون بگذارد حتما جامعه کوهنوردی از او با گوجه فرنگی و بادمجان پذیرایی میکنند اما وقتی کاظم را در جمع بچه های انجمن کوهنوردان و یا باشگاه دماوند، بچه های شهرستان و حتی فدراسیونی ها میبینم . و مشاهده میکنم که هر بار فرخ رحمدل چطور جلوی پای کاظم بلند میشود و هر بار صورت اوون رو میبوسد، به خودم میگم که کدوم رو باور کنم؟ حرفهای یک مشت ابله اراجیف گوی بیمار رو یا رفتار های فرخ رحمدل یا کیومرث بابا زاده رو !!؟؟ من که نمیدانم. لطفا شما منو راهنمایی کنید؟
    بهتر است برای این کامنت به دنبال جواب نگردید و وقتت رو برای گذاشتن کامنت در جاهای دیگه با نامهای دیگه مشغول کنی چون این آخرین باری بود که میخونم و جواب میدم
    با تشکر
    افشین