فرود از دره کمجل
جمعه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۶ by Kazem Faridyan
يكسال است كه اسم اين دره را شناختهام اما از سالها پيش ذهنم مشغول آن است.
هر بار كه از جاده چالوس عبور كردهام به اين دره با حسرت نگاه كردهام تا كي فرصت پيمايش آن را پيدا كنم. در يكي از اين دفعات به بقيه همراهان گفتم كه يك روز مانده به آخر عمرم از اين دره فرود خواهم آمد و همين موضوع بهانهاي شده براي افشين كه هر بار به شوخي آخرين روز عمر من را تذكر دهد.
براي هر برنامهاي به اندازه كافي هيجان كاذب و اعصاب خردكن پيش ميآيد. تنوع اين مسايل خيلي زياد نيست ولي تقريبن برنامهاي بدون حضور اين مسايل اجرا نكردهام. براي اين برنامه حاضر نشدن مينيبوس سر قرار و نبودن يكي دونفر كه بعد از حركت با تلفن همراه ما را تعقيب ميكردند به اندازه كافي آزارمان داد ولي بالاخره ساعت 5/10 روز 29/6/81 ميشود و بعد از خروج از جاده چالوس در جاده فرعي كه به سمت شهرك دريابك ميرود از مينيبوس پياده ميشويم.
مثل هر بار وقتي براي پيمايش غار دانيال(گرده كوي) از جاده چالوس عبور ميكرديم حواسم به منظره آبشارهاي دره بود. محمود ميرنوري از اعضا خانه كوهنوردان تهران كه از گشايندگان مسير دره بود تلنگري زد كه اگر قصد بازديد از دره را داري بايد برنامه مشخص اعلام كني و اجرايش كني و نميشود منتظر قضا و قدر شد. از فرصت استفاده كرده و قول همراهي محمود را از او گرفتم. تقريبن همه همراهان حاضر نيز قول عضويت در گروه را از من گرفتند و در كمترين زمان گروه شكل گرفت.
مسير جنگلي را به سمت شمالغرب طي ميكنيم. تقريبن تمام مسير را درسايه درختان هستيم. راه مالرو نسبتن پهن، ما را به جلو هدايت ميكند. ساعت 1245 جايي كه راه مالرو دره را قطع ميكند براي صرف ناهار توقف ميكنيم.
يك ساعت بعد محمود ميرنوري براي پنجمين بار در سرازيري اين دره پا ميگذارد و گروه ما را راهنمايي ميكند. بچهها يكييكي وارد دره ميشوند در حاليكه صداي مرد محلي كه به ما هشدار ميدهد كه اين دره به جايي راه ندارد و اگر پايين برويد ديگر نميتوانيد برگرديد هيچكس را متقاعد به برگشتن نميكند. مرد مهربان با نگراني، بيش از حد اصرار ميكند و بيتوجهاي ما را، غرور و ندانمكاري تعبير ميكند.
تعداد زيادي آبشار كوتاه زير 3متر را بدون طناب عبور ميكنيم. عبور با كولههاي سنگين از روي سنگهاي لغزنده و پوشيده از گياه، پر زحمت و هيجانانگيز است.
پنج بار از كارگاههايي كه همگي تنه درختان است و ويژگي قابل ذكري ندارند فرود آمدهايم و در ساعت 1600 به قسمتي ميرسيم كه تنه درختان بلند از دو طرف دره، به داخل سقوط كرده و جنگلي از درختان افقي را ايجاد كردهاند.
سمت غرب دره جايي چند متر بالاتر از كف دره جاي خواب گروههاي قبلي را براي گروه هفدهنفرهمان آماده مي كنيم. آتش چوبهاي پوسيده جنگل و كبابي كه محمود در نقش صاحبخانه براي پذيرايي گروه تدارك ديده بارگاه شاد و خوشمزهاي ايجاد ميكند.
هنوز بچهها در روياي خواب و كباب هستند كه بالاي سرشان ميروم و بيدارشان ميكنم.
شيما از داخل كيسه خواب در جواب نفر كنارياش كه پرسيد: صبح شده؟ گفت: ميگن ولي هيچ شبيه صبح نيست. نيمه خواب بچهها با خندهاي كه اين جواب بوجود آورد، بيدار شد ولي از آمادگي گروه براي حركت خبري نيست.
ساعت 0845 بار ديگر نكات ايمني مربوط به پيمايش دره را تذكر دادهام و سرازير ميشويم. فقط 300 متر جلوتر يكمين آبشار را به ارتفاع 7متر از تنه يك درخت فرود ميرويم. 100 متر بعد يك آبشار بلند پيش رويمان است كه در بالاي آن يك درخت تنومند آرميده است. كارگاه طنابي است با حلقه فرود كه به دور آن حلقه شده است. از يك درخت زنده چند متر بالاتر از آن كارگاه را حمايت كرده و 25متر از آن فرود ميرويم.
پشت سر هم از دو آبشار فرود ميرويم. يكمي از تنه درخت به ارتفاع 15متر و دومي از دو رول كه با طناب و حلقه فرود كف دره قرار دارند. رولها را با چكش معاينه كرده و طناب كارگاه را تعويض ميكنيم. 35متر از اين كارگاه فرود ميرويم. ساعت 1030 آخرين نفر بصورت دولا فرود آمده و كارگاه را جمع ميكند. يك ربع ساعت بعد به آبشاري ميرسيم كه با كلاهكي بدقلق راهمان را بسته است. قبل از آن يك آبشار كوتاه را دست به سنگ پايين آمده بوديم. به لحاظ شكل ظاهري كه به علت لاخشدن يك سنگ بزرگ در دره ايجاد شده و همينطور فرود كلاهكي و بدقلقي كه دارد يادآور فرودهاي دره اندرس است.
تقريبن تمام افراد گروه بدون اينكه تذكري بدهم به كار خودشان مشغولند و بيشتر بچهها در كارهاي فني مشاركت دارند. مهارتشان در انجام امور، اعتماد به نفس بيسابقهاي در من ايجاد ميكند. با اعصاب آزاد و راحت مشغول گزارشنويسي در دره هستم و فعاليت بچهها را مثل يك فيلم مستند از نرديك نگاه ميكنم. چقدر تفاوت بين گروه اخير با گروهي كه سال قبل دره اندرس را ميپيمود ديده ميشود، در حاليكه بيشتر بچهها اعضاي گروه سال قبل هستند. سطح فني بچهها به شكل محسوسي بالا آمده و اين دليل آسودگي خيال من است. براي هر كاري كه كسي انجام ميدهد نمونهاي براي مقايسه با عملكردش در سال فبل دارم و تفاوتها و تغييرات را ميبينم. بخصوص عملكرد افراد برنامه غار پراو كه هفته بعد اجرا خواهيم نمود از نگراني برنامه بعدي نيز كاسته آست.
50 متر بعد به آبشاري زيبا و با شكوه به ارتفاع تقريبي 60متر ميرسيم. تكه يكم را از تنه درخت تا يك كارگاه راحت فرود رفته و براي تكه بعدي نيز از تنه درخت فرود ميرويم. ساعت 1230 طناب اين آبشار پايين كشيده شده است.
50 متر در كف سنگي دره پيش ميرويم تا به يك آبشار 35متري برسيم. 20متر بعد يك آبشار كوتاه ولي بدقلق براي فرود سر راهمان است. افشين بدجنسي كرده و كارگاه اصلي را از ديد بچهها پنهان ميكند. كارگاه ديگري ايجاد كرده و مستقيمن نفرات را به داخل آبشار ميفرستد. بعد از پايان فرود بچهها خيس و آبچكان كارگاه اصلي را ميبينند ولي از رذالت او ناراحت نشده و منتظر نفر بعدي ميشوند تا از وضعيت رقتآوري كه قرار است به آن مبتلا شود، فيلم و عكس بگيرند.
از سمت چپ دره كمي صعود ميكنيم و يك آبشار را دور ميزنيم. نزديك 100متر تا آبشار بعدي در كف دره راه ميرويم. اينجا تنها جايي است كه امكان شبماني ايمن يك گروه بزرگ در آن وجود دارد.
كارگاه آبشار 35متري بعدي دو رول است كه طناب فرسوده آن را تعويض كرده و فرود ميرويم.
با فاصله كمي يك آبشار 7متري را از سمت شرق دست به سنگ پايين ميرويم.
دو آبشار بلند پشت سر هم قرار دارد. از كارگاه با دو رول 40متر فرود ميرويم. حدود 30متر بعد يك آبشار 7متري را از يك تك رول فرود ميرويم و چند متر بعد يك پله دومتري بصورت دست به سنگ پشت سر گذاشته ميشود.
وجود يك چشمه در سمت چپ دره را بهانهاي براي توقف و صرف ناهار ميكنيم. ساعت 1700 آخرين نفرات ميرسند در حاليكه نفرات نخست ناهارشان را خورده و آماده حركتند.
500متر بعد يك آبشار 12متري را از تنه درخت فرود ميرويم و پشت سر آن يك آبشار دوپله كه در مجموع 25ارتفاع دارد را فرود ميرويم.
سه آبشار 10- 15متري را پشت سر هم فرود ميرويم. تكرولها را با استفاد از تنه درختان حمايت ميكنيم. ساعت 1830 طناب آخرين آبشار را دسته كرده و در كوله ميگذاريم و ده دقيقه بعد با لباسهاي خيس وارد جاده چالوس ميشويم.
جاده ازخودروهايي كه با موتورهاي خاموش متوقف هستد اشغال شده و مسافرين در كنار خودروها روي فرش نشستهاند.
چند ساعت قبل وقتي در مقابل گردنه هزارچم جمعيت را مشغول تماشا ديديم فكر كرديم كه براي تماشاي عمليات محيرالعقول!!!! ما توقف كردهاند ولي وقتي چند ساعت كنار جاده معطل رسيدن مينيبوس شديم كاملن پي به خيال باطلي كه داشتيم برديم.
شركتكنندگان:
1-پديده آراستهپور
2-امير احمدي
3-ليلا اسفندياري
4-نگين بساكپور
5-حسن بيرجندي
6-فرزاد پناهيزاده
7-عباس جوادياصل
8-رحيم دانايي
9-آرش رضواني
10-حميد زنديه
11-شيما شادمان
12-محمد عصارينژاد
13-كاظم فريديان
14-مجيد كوزهگران
15-ويكتوريا كيانيراد
16-محمود ميرنوري
17-افشين يوسفي
هر بار كه از جاده چالوس عبور كردهام به اين دره با حسرت نگاه كردهام تا كي فرصت پيمايش آن را پيدا كنم. در يكي از اين دفعات به بقيه همراهان گفتم كه يك روز مانده به آخر عمرم از اين دره فرود خواهم آمد و همين موضوع بهانهاي شده براي افشين كه هر بار به شوخي آخرين روز عمر من را تذكر دهد.
براي هر برنامهاي به اندازه كافي هيجان كاذب و اعصاب خردكن پيش ميآيد. تنوع اين مسايل خيلي زياد نيست ولي تقريبن برنامهاي بدون حضور اين مسايل اجرا نكردهام. براي اين برنامه حاضر نشدن مينيبوس سر قرار و نبودن يكي دونفر كه بعد از حركت با تلفن همراه ما را تعقيب ميكردند به اندازه كافي آزارمان داد ولي بالاخره ساعت 5/10 روز 29/6/81 ميشود و بعد از خروج از جاده چالوس در جاده فرعي كه به سمت شهرك دريابك ميرود از مينيبوس پياده ميشويم.
مثل هر بار وقتي براي پيمايش غار دانيال(گرده كوي) از جاده چالوس عبور ميكرديم حواسم به منظره آبشارهاي دره بود. محمود ميرنوري از اعضا خانه كوهنوردان تهران كه از گشايندگان مسير دره بود تلنگري زد كه اگر قصد بازديد از دره را داري بايد برنامه مشخص اعلام كني و اجرايش كني و نميشود منتظر قضا و قدر شد. از فرصت استفاده كرده و قول همراهي محمود را از او گرفتم. تقريبن همه همراهان حاضر نيز قول عضويت در گروه را از من گرفتند و در كمترين زمان گروه شكل گرفت.
مسير جنگلي را به سمت شمالغرب طي ميكنيم. تقريبن تمام مسير را درسايه درختان هستيم. راه مالرو نسبتن پهن، ما را به جلو هدايت ميكند. ساعت 1245 جايي كه راه مالرو دره را قطع ميكند براي صرف ناهار توقف ميكنيم.
يك ساعت بعد محمود ميرنوري براي پنجمين بار در سرازيري اين دره پا ميگذارد و گروه ما را راهنمايي ميكند. بچهها يكييكي وارد دره ميشوند در حاليكه صداي مرد محلي كه به ما هشدار ميدهد كه اين دره به جايي راه ندارد و اگر پايين برويد ديگر نميتوانيد برگرديد هيچكس را متقاعد به برگشتن نميكند. مرد مهربان با نگراني، بيش از حد اصرار ميكند و بيتوجهاي ما را، غرور و ندانمكاري تعبير ميكند.
تعداد زيادي آبشار كوتاه زير 3متر را بدون طناب عبور ميكنيم. عبور با كولههاي سنگين از روي سنگهاي لغزنده و پوشيده از گياه، پر زحمت و هيجانانگيز است.
پنج بار از كارگاههايي كه همگي تنه درختان است و ويژگي قابل ذكري ندارند فرود آمدهايم و در ساعت 1600 به قسمتي ميرسيم كه تنه درختان بلند از دو طرف دره، به داخل سقوط كرده و جنگلي از درختان افقي را ايجاد كردهاند.
سمت غرب دره جايي چند متر بالاتر از كف دره جاي خواب گروههاي قبلي را براي گروه هفدهنفرهمان آماده مي كنيم. آتش چوبهاي پوسيده جنگل و كبابي كه محمود در نقش صاحبخانه براي پذيرايي گروه تدارك ديده بارگاه شاد و خوشمزهاي ايجاد ميكند.
هنوز بچهها در روياي خواب و كباب هستند كه بالاي سرشان ميروم و بيدارشان ميكنم.
شيما از داخل كيسه خواب در جواب نفر كنارياش كه پرسيد: صبح شده؟ گفت: ميگن ولي هيچ شبيه صبح نيست. نيمه خواب بچهها با خندهاي كه اين جواب بوجود آورد، بيدار شد ولي از آمادگي گروه براي حركت خبري نيست.
ساعت 0845 بار ديگر نكات ايمني مربوط به پيمايش دره را تذكر دادهام و سرازير ميشويم. فقط 300 متر جلوتر يكمين آبشار را به ارتفاع 7متر از تنه يك درخت فرود ميرويم. 100 متر بعد يك آبشار بلند پيش رويمان است كه در بالاي آن يك درخت تنومند آرميده است. كارگاه طنابي است با حلقه فرود كه به دور آن حلقه شده است. از يك درخت زنده چند متر بالاتر از آن كارگاه را حمايت كرده و 25متر از آن فرود ميرويم.
پشت سر هم از دو آبشار فرود ميرويم. يكمي از تنه درخت به ارتفاع 15متر و دومي از دو رول كه با طناب و حلقه فرود كف دره قرار دارند. رولها را با چكش معاينه كرده و طناب كارگاه را تعويض ميكنيم. 35متر از اين كارگاه فرود ميرويم. ساعت 1030 آخرين نفر بصورت دولا فرود آمده و كارگاه را جمع ميكند. يك ربع ساعت بعد به آبشاري ميرسيم كه با كلاهكي بدقلق راهمان را بسته است. قبل از آن يك آبشار كوتاه را دست به سنگ پايين آمده بوديم. به لحاظ شكل ظاهري كه به علت لاخشدن يك سنگ بزرگ در دره ايجاد شده و همينطور فرود كلاهكي و بدقلقي كه دارد يادآور فرودهاي دره اندرس است.
تقريبن تمام افراد گروه بدون اينكه تذكري بدهم به كار خودشان مشغولند و بيشتر بچهها در كارهاي فني مشاركت دارند. مهارتشان در انجام امور، اعتماد به نفس بيسابقهاي در من ايجاد ميكند. با اعصاب آزاد و راحت مشغول گزارشنويسي در دره هستم و فعاليت بچهها را مثل يك فيلم مستند از نرديك نگاه ميكنم. چقدر تفاوت بين گروه اخير با گروهي كه سال قبل دره اندرس را ميپيمود ديده ميشود، در حاليكه بيشتر بچهها اعضاي گروه سال قبل هستند. سطح فني بچهها به شكل محسوسي بالا آمده و اين دليل آسودگي خيال من است. براي هر كاري كه كسي انجام ميدهد نمونهاي براي مقايسه با عملكردش در سال فبل دارم و تفاوتها و تغييرات را ميبينم. بخصوص عملكرد افراد برنامه غار پراو كه هفته بعد اجرا خواهيم نمود از نگراني برنامه بعدي نيز كاسته آست.
50 متر بعد به آبشاري زيبا و با شكوه به ارتفاع تقريبي 60متر ميرسيم. تكه يكم را از تنه درخت تا يك كارگاه راحت فرود رفته و براي تكه بعدي نيز از تنه درخت فرود ميرويم. ساعت 1230 طناب اين آبشار پايين كشيده شده است.
50 متر در كف سنگي دره پيش ميرويم تا به يك آبشار 35متري برسيم. 20متر بعد يك آبشار كوتاه ولي بدقلق براي فرود سر راهمان است. افشين بدجنسي كرده و كارگاه اصلي را از ديد بچهها پنهان ميكند. كارگاه ديگري ايجاد كرده و مستقيمن نفرات را به داخل آبشار ميفرستد. بعد از پايان فرود بچهها خيس و آبچكان كارگاه اصلي را ميبينند ولي از رذالت او ناراحت نشده و منتظر نفر بعدي ميشوند تا از وضعيت رقتآوري كه قرار است به آن مبتلا شود، فيلم و عكس بگيرند.
از سمت چپ دره كمي صعود ميكنيم و يك آبشار را دور ميزنيم. نزديك 100متر تا آبشار بعدي در كف دره راه ميرويم. اينجا تنها جايي است كه امكان شبماني ايمن يك گروه بزرگ در آن وجود دارد.
كارگاه آبشار 35متري بعدي دو رول است كه طناب فرسوده آن را تعويض كرده و فرود ميرويم.
با فاصله كمي يك آبشار 7متري را از سمت شرق دست به سنگ پايين ميرويم.
دو آبشار بلند پشت سر هم قرار دارد. از كارگاه با دو رول 40متر فرود ميرويم. حدود 30متر بعد يك آبشار 7متري را از يك تك رول فرود ميرويم و چند متر بعد يك پله دومتري بصورت دست به سنگ پشت سر گذاشته ميشود.
وجود يك چشمه در سمت چپ دره را بهانهاي براي توقف و صرف ناهار ميكنيم. ساعت 1700 آخرين نفرات ميرسند در حاليكه نفرات نخست ناهارشان را خورده و آماده حركتند.
500متر بعد يك آبشار 12متري را از تنه درخت فرود ميرويم و پشت سر آن يك آبشار دوپله كه در مجموع 25ارتفاع دارد را فرود ميرويم.
سه آبشار 10- 15متري را پشت سر هم فرود ميرويم. تكرولها را با استفاد از تنه درختان حمايت ميكنيم. ساعت 1830 طناب آخرين آبشار را دسته كرده و در كوله ميگذاريم و ده دقيقه بعد با لباسهاي خيس وارد جاده چالوس ميشويم.
جاده ازخودروهايي كه با موتورهاي خاموش متوقف هستد اشغال شده و مسافرين در كنار خودروها روي فرش نشستهاند.
چند ساعت قبل وقتي در مقابل گردنه هزارچم جمعيت را مشغول تماشا ديديم فكر كرديم كه براي تماشاي عمليات محيرالعقول!!!! ما توقف كردهاند ولي وقتي چند ساعت كنار جاده معطل رسيدن مينيبوس شديم كاملن پي به خيال باطلي كه داشتيم برديم.
شركتكنندگان:
1-پديده آراستهپور
2-امير احمدي
3-ليلا اسفندياري
4-نگين بساكپور
5-حسن بيرجندي
6-فرزاد پناهيزاده
7-عباس جوادياصل
8-رحيم دانايي
9-آرش رضواني
10-حميد زنديه
11-شيما شادمان
12-محمد عصارينژاد
13-كاظم فريديان
14-مجيد كوزهگران
15-ويكتوريا كيانيراد
16-محمود ميرنوري
17-افشين يوسفي
چقدر خوبه که شما این گزارشها رو مینویسید چون منم دلم میخواد به این دره برم و این گزارش یقینا کمک خوبی خواهد بود
سلام الاهه
ممنون كه به اينجا سر زدي
اگه خواستي برنامه رو اجرا كني براي اطلاعات بيشتر تماس بگير.